• وبلاگ : كليد طلايي
  • يادداشت : واژه ها
  • نظرات : 1 خصوصي ، 30 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + نيلوفر علي عسگري 
    تاريخچه عدد صفر

    يکي از معمول ترين سئوالهائي که مطرح مي شود اين است که: چه کسي صفر را کشف کرد؟ البته براي جواب دادن به اين سئوال بدنبال اين نيستيم که بگوئيم شخص خاصي صفر را ابداع و ديگران از آن زمان به بعد از آن استفاده مي کردند.

    اولين نکته شايان ذکر در مورد عدد صفر اين است که اين عدد دو کاربرد دارد که هر دو بسيار مهم تلقي مي شود يکي از کاربردهاي عدد صفر اين است که به عنوان نشانه اي براي جاي خالي در دستگاه اعداد (جدول ارزش مکاني اعداد) بکار مي رود. بنابراين در عددي مانند 2106 عدد صفر استفاده شده تا جايگاه اعداد در جدول مشخص شود که بطور قطع اين عدد با عدد 216 کاملاً متفاوت است. دومين کاربرد صفر اين است که خودش به عنوان عدد بکار مي رود که ما به شکل عدد صفر از آن استفاده مي کنيم.

    هيچکدام از اين کاربردها تاريخچه پيدايش واضحي ندارند. در دوره اوليه تاريخ کاربرد اعداد بيشتر بطور واقعي بوده تا عصر حاضر که اعداد مفهوم انتزاعي دارند. بطور مثال مردم دوران باستان اعداد را براي شمارش تعداد اسبان، ... بکار مي برند و در اينگونه مسائل هيچگاه به مسئله اي برخورد نمي کردند که جواب آن صفر يا اعداد منفي باشد.

    بابليها تا مدتها در جدول ارزش مکاني هيچ نمادي را براي جاي خالي در جدول بکار نمي بردند. مي توان گفت از اولين نمادي که آنها براي نشان دادن جاي خالي استفاده کردن گيومه (") بود. مثلاً عدد6"21 نمايش دهنده 2106 بود. البته بايد در نظر داشت که از علائم ديگري نيز براي نشان دادن جاي خالي استفاده مي شد وليکن هيچگاه اين علائم به عنوان آخرين رقم آورده نمي شدندبلکه هميشه بين دو عدد قرار مي گيرند بطور مثال عدد "216 را با اين نحوه علامت گذاري نداريم. به اين ترتيب به اين مطلب پي مي بريم که کاربرد اوليه عدد صفر براي نشان دادن جاي خالي اصلاً به عنوان يک عدد نبوده است.

    البته يونانيان هم خود را از اولين کساني مي دانند کهدرجاي خالي ,صفر استفاده مي کردند اما يونانيان دستگاه اعداد (جدول ارزش مکاني اعداد) مثل بابليان نداشتند. اساساً دستاوردهاي يونانيان در زمينه رياضي بر مبناي هندسه بوده و به عبارت ديگر نيازي نبوده است که رياضي دانان يوناني از اعداد نام ببرند زير آنها اعداد را بعنوان طول خط مورد استفاده قرار مي دادند.

    البتهبعضى ازرياضي دانان يوناني ثبت اطلاعات نجومي را بر عهده داشتند. در اين قسمت به اولين کاربرد علامتي اشاره مي کنيم که امروزه آن را به اين دليل که ستاره شناسان يوناني براي اولين بار علامت 0 را براي آن اتخاذ کردند، عدد صفر مي ناميم. تعداد معدودي از ستاره شناسان اين علامت را بکار بردند و قبل از اينکه سرانجام عدد صفر جاي خود را بدست آورد، ديگر مورد استفاده قرار نگرفت و سپس در رياضيات هند ظاهر شد.

    هنديان کساني بودند که پيشرفت چشمگيري در اعداد و جدول ارزش مکاني اعداد ايجاد کردند هنديان نيز از صفر براي نشان دادن جاي خالي در جدول استفاده مي کردند.

    اکنون اولين حضور صفر را به عنوان يک عدد مورد بررسي قرار مي دهيم اولين نکته اي که مي توان به آن اشاره کرد اين است که صفر به هيچ وجه نشان دهنده يک عدد بطور معمول نمي باشد. از زمانهاي پيش اعداد به مجموعه اي از اشياء نسبت داده مي شدند و در حقيقت با گذشت زمان مفهوم صفر و اعداد منفي که از ويژگيهاي مجموعه اشياء نتيجه نمي شدند، ممکن شد. هنگاميکه فردي تلاش مي کند تا صفر و اعداد منفي را بعنوان عدد در نظر بگيريد با اين مشکل مواجه مي شود که اين عدد چگونه در عمليات محاسباتي جمع، تفريق، ضرب و تقسيم عمل مي کند. رياضي دانان هندي سعي بر آن داشتند تا به اين سئوالها پاسخ دهندو در اين زمينه نيز تا حدودى موفق بوده اند .

    اين نکته نيز قابل ذکر است که تمدن ماياها که در آمريکاي مرکزي زندگي مي کردند نيز از دستگاه اعداد استفاده مي کردند و براي نشان دادن جاي خالي صفر را بکار مي برند.

    بعدها نظريات رياضي دانان هندي علاوه بر غرب، به رياضي دانان اسلامي و عربي نيز انتقال يافت. فيبوناچي، مهمترين رابط بين دستگاه اعداد هندي و عربي و رياضيات اروپا مي باشد.
    + سبا قديريان 
    مطالب جالب علمي

    هر تكه كاغذ را نميتوان بيش از 9 بار تا كرد.

    2.در هرم خئوپوس در مصركه 2600 سال قبل از ميلاد ساخته شده است به اندازه اي سنگ بكار رفته كه ميتوان با ان ديواري اجري به ارتفاع 50 cmدر دور دنيا ساخت.

    3.هر سال از 600/557/31ثانيه تشكيل شده است.

    4.بزرگترين گل جهان فلوزيا نام دارد .

    5.بيشترين ضربان قلب راقناريها با1000بار در دقيقه وكمترين را فيل با27 بار در دقيقه دارد.

    6.اگر تمام رگهاي خوني را در يك خط بگذاريم تقريبا 97000 كيلو متر ميشود.

    7.سرعت صوت در فولاد 14 بار سريعتر از سرعت ان در هواست.

    8.وقتي مگس بر روي يك ميله فولادي مينشيند ميله فولادي به اندازه دو ميليونيم ميليمتر خم ميشود.

    9.نور خورشيد فقط تا عمق 400متري اب دريا نفوذ ميكند.

    10.امريكا تا 50 ميليون سال ديگر دو نيم خواهد شد.

    + سبا قديريان 
    جدي دترين فرضيه در مورد خميازه کشيدن از طرف محققان دانشگاه نيويورک ارائه شده است مبني بر اينکه خميازه مغز را خنک مي کند.
    به گزارش ساينس ديلي يک استاد روانشناسي و همکارانش در اين دانشگاه اعلام کرده است در آزمايشات آنها افراد داوطلب اغلب زماني خميازه مي کشيدند که مغزشان احتمالا گرم تر شده بود.
    به اين داوطلبان تصاويري از افراد در حال خنده ، بدون تغيير حالت در چهره يا در حال خميازه کشيدن نشان داده شد و محققان تعداد موارد خميازه کشيدن داوطلبان را شمارش کردند.
    افراد آزمون در سه گروه قرار گرفتند: برخي فقط از طريق بيني نفس مي کشيدند که به نظر مي رسد مغز را خنک مي کند ؛ گروه دوم بسته هاي خنک کننده برپيشاني داشتند و البته مغز خنک تري داشتند و روي پيشاني گروه سوم هم بسته هاي گرم کننده قرار داده شد که طبيعتا مغز را گرم تر مي کند.
    به گفته محققان در دو گروه اول که مغزشان خنک شده بود عملا خميازه هاي پي در پي قطع شد به اين معني که با گرم شدن مغز بر تعداد دفعات خميازه نيز افزوده مي شود و اين عکس العمل انسان احتمالا مغزدر کاهش درجه حرارت مغز تاثير دارد.

    منبع: جام جم آنلاين
    + سبا قديريان 
    از نظر دانشمندان، انسان ها به طور ذاتي از سرزنش کردن کساني که مرتکب خطا مي شوند، لذت مي برند. محققان دانشگاه زوريخ سوئيس، هفت گروه 2 نفره را در حال انجام يک بازي، مورد مطالعه قرار دادند. در اين بازي که شامل مبادله پول مي شد، اگر کسي از انجام بازي منصفانه امتناع مي کرد، بايد منتظر سرزنش همبازي خود مي شد. به نوشته مجله ساينس، اين محققان اعتقاد دارند که سرزنش کردن ديگران، قسمتي از مغز را که مربوط به حس لذت بردن مي باشد، فعال مي کند. به گفته اين پژوهندگان، شايد به همين خاطر باشد که مردم تمايل دارند کسي که قوانين را زير پا گذاشته يا از اعتماد آن ها سو» استفاده کرده است را مورد بازخواست و سرزنش قرار دهند.

    شيوه بازي
    به هرکدام از شرکت کنندگان اين مسابقه که قادر به ديدن يکديگر نبودند، 10 واحد پولي داده و اعلام مي شد که با اعتماد کردن به يکديگر، مي توانند اين مبلغ را افزايش دهند. بازيکن اول اين اختيار را داشت که تمام پول را پيش خود نگه دارد ويا آن را به حريف خود بدهد. اگر او پول را پيش خود نگه مي داشت چيز بيشتري به دست نمي آورد ولي اگر آن را به طرف مقابل مي داد پول حريفش 4 برابر مي شد. سپس از بازيکن دوم اين سوال پرسيده مي شد که آيا مي خواهد جايزه خود را با حريف خود تقسيم کنند يا نه. اگر او از اين کار امتناع مي کرد، از بازيکن اول درمورد اينکه آيا حريفش مستحق سرزنش است يا نه سوال مي شد. آن ها براي گرفتن تصميم خود يک دقيقه فرصت داشتند. در شش مورد از هفت مورد، آن ها تصميم به سرزنش يکديگر گرفتند. در مدت زماني که آن ها براي تصميم گرفتن فرصت داشتند، دانشمندان در حال ثبت و بررسي واکنش هاي مغزيشان بودند. آن ها به اين نتيجه رسيدند که تصميم به سرزنش و تنبيه گرفتن، ناحيه استرياتوم پشتي مغز، که به عنوان ناحيه مرتبط با حس رضايت و لذت بردن شناخته شده است ، را تحريک مي کند. نويسنده اين مقاله، دکتر “ارنست فر” در توضيحات خود مي گويد: “مثلا وقتي عاشقي، تصوير معشوق خود را مي بيند، همين ناحيه از مغز او فعال مي شود.” او در گفت و گوي خود با بي.بي.سي ادامه مي دهد: “اين حاکي از آن است که احساس رضايتي از سرزنش و تنبيه کردن در مقابل تخلف به انسان ها دست مي دهد، به آن ها خيانتي شده و در نتيجه احساس بدي دارند ، حال با سرزنش و برخورد با وي، اين احساس بد در آن ها کمتر مي شود.” با اين وجود دکتر مايک ايزاک، روانپزشک مشاور و مدرس پرسابقه بيمارستان “مادسلي لندن” معتقد است که اين نتايج نمي توانند قطعي باشند. او گفت: “اينکه ما دوست داريم يکديگر را مورد سرزنش قرار دهيم از نظر روانشناسي کاملا قابل درک است. در واقع اين کار به ما حس خوش آيند برتري را القا مي کند. ولي اشتباه است که بگوييم اين مربوط به قسمت مشخصي از مغز مي باشد. ما نمي توانيم اين را تنها با بررسي تصاوير و نوارهاي مغزي ادعا کنيم.”
    + نگين مميزان 

    نيايش، از ديدگاه انديشمندان<\/h3>

    اهميت دعا در سخنان تاريخي امام خميني رحمه‏الله در مقام يکي از انديشمندان بزرگ اسلامي، جاي تأمل دارد. ايشان ضمن بيان نقش سازندگي دعا مي‏فرمايد:

    دعا، فعاليت و نور مي‏آورد. ادعيه، انسان را از ظلمت نجات مي‏دهد و وقتي از ظلمت رها گردد، انساني مي‏شود که براي خدا کار مي‏کند، براي خدا شمشير مي‏زند، براي خدا جنگ مي‏کند و قيامش براي خداست... آنهايي که در رکاب رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و در رکاب اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام بودند، اکثرا اهل دعا و عبادت زياد بودند.

    آن بزرگوار درباره اثر سياسي و تربيتي دعا بيان مي‏دارد:

    دعا، اثر سياسي و تربيتي دارد، قطع نظر از اثر دعا براي رسيدن انسان به کمال مطلق، براي اداره کشوره هم کمک مي‏کند، براي کمک کردن، يک وقت انسان مي‏رود دزد را مي‏گيرد، يک وقت دزدي نمي‏کند، آنهايي که اهل سجده و دعا هستند، اخلال نمي‏کنند؛ اين خودش کمکي به جامعه است.

    استاد شهيد مرتضي مطهري، نيز درباره اهميت دعا مي‏فرمايد:

    آنها که لذت دعا و انقطاع از خلق به خالق را چشيده‏اند، هيچ لذتي را بر اين لذت مقدم نمي‏دارند. دعا آن وقت به اوج عزت و عظمت و لذت مي‏رسد و صاحب خود را غرق در سعادت مي‏کند که دعا کننده، لطف خاص الهي را با خود ببيند و آثار استجابت دعاي خود را مشاهده کنند. البته مرتبه بالاتر، آن است که دعاکننده، مستقيما خود را با ذات حق در تماس مي‏بيند، بلکه خودي نمي‏بيند و خودي مشاهده نمي‏کند.

    فعل را فعل او، صفت را صفت او و در همه چيز او را مي‏بيند.

    پيام متن:<\/h4>

    1. دعا به دليل آنکه سبب پالايش درون شخص از کدورت‏ها مي‏شود، به رشد و پيشرفت جامعه نيز مي‏انجامد.

    2. دعا و نيايش، از لذّت معنوي برخوردار است که تنها کساني که اهل آن هستند به آن لذّت‏ها دست مي‏يابند.

    حافظ و مناجات سحري<\/h3>

    اشعار حافظ، مظهر کامل سلوک و عرفان اوست و او اين معارف غني و متعالي را ـ همان‏گونه که خود گفته است ـ به يمن و برکت دعاي سحر و مناجات شبانه با خالق يکتاي خويش دارد. ازاين‏رو، کلام او نيز مانند مضمون‏هاي وحياني، شيرين و دل‏نشين است.

    هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از يمن دعاي شب و ورد سحري بود

    هيچ سخنوري در توصيف مناجات سحري، به شايستگي حافظ سخن نرانده و اين امر، آشکارکننده اين حقيقت است که خود او پارسايي شب زنده‏دار بود. از ديدگاه حافظ، رشد و بالندگي آدمي، درگرو تدبير عارفانه و راز و نياز و نجواي شبانه است، آن‏گاه که کم‏اند تعداد عبادت‏کنندگان و چه بي‏نظير است مقام اينان.

    دعاي صبح و آه شب، کليد گنج مقصود است بدين راه و روش مي‏رو که با دلدار پيوندي

    اين تعالي و رشد و بار يافتن به درگاه ربوبي و حريم الهي، به تنهايي از راه مطالعه و کسب دانش حاصل نمي‏شود، بلکه با سلوک آگاهانه، مناجات خالصانه، تهذيب نفس و دعا و ندبه به دست مي‏آيد:

    دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت عمرست که عمرم همه در کار دعا رفت

    حافظ، تجلي رحمت و الطاف باري تعالي و درک حيات معنوي و عقلاني را در مناجات و دعاي سحري مي‏داند و مي‏گويد:

    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
    بي‏خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلي صفاتم دادند

    و آن‏گاه نيز که آدم به دنبال دفع بلا و ناگواري‏هاي روزگار است، باز بايد به دعا و نياش روي آورد که:

    دعاي گوشه‏نشينان بلا بگرداند چرا به گوشه چشمي به ما نمي‏نگري

    پيام متن:<\/h4>

    همه توفيق‏هاي آدمي و طهارت جان وي، در سايه مناجات سحري و ذکر شبانه خداوند است.

    2. دعا و نيايش، از لذّت معنوي برخوردار است که تنها کساني که اهل آن هستند به آن لذّت‏ها دست مي‏يابند

    + نگين مميزان 

    پيام متن:

    دعا، سلاح مؤمن، روح عبادت و برطرف‏کننده بيماري روحي و جسمي است.

    رابطه دعا و بهداشت رواني

    نيايش، ارتباطي صميمانه ميانه بنده و خدا، آفريده و آفريدگار، آرامشگر دل‏هاي نگران و به ستوه آمده و مايه صفاي درون و روشني‏بخش روان است. روح و باطن همه آدميان در اين دنيا همواره در معرض انواع آلودگي‏هاست: آلودگي به هوس‏هاي لجام گسيخته، خودخواهي‏هاي ويرانگر، کبرورزي‏هاي ناشي از پيروزي و کاميابي، عقده رواني پس از شکست و ناکامي و به دنبال آن، حسد، کينه، افسردگي، اضطراب و انتقام که روان آدمي را تيره و او را از راه پاکي و فضيلت و پارسايي منحرف مي‏سازد.

    هر انساني در اين وضعيت، با نيايش به معناي راستين اميدواري، احساس خودکنترلي، زندگي سالم‏تر و طهارت روح و جان دست مي‏يابد. ازاين‏رو، اساسي‏ترين راه درمان روان در اسلام، نيايش و يادکرد هميشگي خداست. بر اساس آموزه‏هاي دين اسلام نيز هدف همه عبادت‏ها، بازگشت به خويش و معرفت نفس است. به يقين، اين بازگشت، بر اثر مراقبت و کاربست مناسک دعا و نيايش امکان‏پذير است تا سرانجام، دوگانگي ميان خواست‏ها، انديشه، خرد و شخصيت آدمي رفع شود. به باور روان‏شناسان نيز عبادت‏ها و دعا سبب تعادل زيستي روحي ـ رواني مي‏شود. در اصل، رسيدن به تعالي و بازيابي حقيقت آدمي، در پيوند با باري تعالي و در پرتو ذکر و دعا به دست مي‏آيد.

    پيام متن:

    ذکر و دعا، تيرگي جان را مي‏زدايد، بهداشت رواني را در زندگي شخص تأمين مي‏کند.

    تشويق اهل بيت عليهم‏السلام به دعا و نيايش

    مسير بن عبدالعزيز، روايت مي‏کند:

    حضرت ابي‏عبدالله عليه‏السلام به من فرمود: اي مسير، از دعا غفلت نکن. مبادا که بگويي هر کس قدري داشته و کار از کار گذشته است. در نزد پروردگار مقامي است که کسي به آن مقام نخواهد رسيد، مگر با درخواست و مسئلت از پروردگار و اگر بنده‏اي دهان فرو بندد و از خدا سؤال نکند، هيچ چيز به او داده نخواهد شد. پس، از خدا بخواه تا حاجت خود را بگيري. اي پسر! همانا هيچ دري نيست که کوبيده شود، مگر آنکه در آخر به روي کوبنده آن گشوده خواهد شد.

    گفت پيغمبر که گر کوبي دري عاقبت زآن در برون آيد سري
    گر ز جايي برکني هر روز خاک عاقبت اندر رسي در چاه پاک
    گر نشيني بر سر کوي کسي عاقبت بيني تو هم روي کسي

    امام جعفر صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد:

    بر شما باد دعا و خواندن پروردگار. همانا با هيچ وسيله‏اي مانند دعا نمي‏توان به خدا نزديک شد و ترک نکنيد خواسته کوچک را از جهت کوچکي آن؛ چه آنکه صاحب و برآورنده نيازهاي کوچک، همان پديدآورنده نيازهاي بزرگ است.

    اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام نيز فرمود:

    دعا، کليد بخشايش و رحمت پروردگار، وسيله پيروزي بر تمام خواسته‏ها و حاجت‏هاست و به آنچه از خير و خوبي نزد خداوند است، نمي‏توان رسد، مگر با دعا.

    پيام متن:

    قُلْ ما يَعْبَوءُا بِکُمْ رَبّي لَوْ لا دُعاوءُکُمْ؛ بگو: اگر دعاي شما نباشد، پروردگارم به شما بهايي نمي‏دهد». (فرقان: 77)

    نمونه‏هايي از نيايش پيامبران

    اهميت نيايش را مي‏توان در آيه‏ها و قصه‏هاي پيامبراني که هرگاه نيازي داشته‏اند يا به سختي‏هايي گرفتار مي‏شدند، پي برد که تنها آرامش بخش آنان نيايش بود.

    حضرت آدم عليه‏السلام پس از ترک اولي، در مقام اعتراف به تقصير، چنين استغاثه کرد:

    رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ. (اعراف: 22)

    پروردگارا! بر نفس‏هاي خود ستم کرديم، اگر نيامرزي ما را و بر ما رحم نياوري، هر آينه از زيان‏کاران باشيم.

    حضرت نوح عليه‏السلام پس از صدها سال تحمل گرفتاري‏ها، نجات خود از چنگال قوم ناسپاسش را با پناه بردن به ابزار دعا باز مي‏يابد. «وَ نُوحًا إِذْ نادي مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ؛ و نوح را که از قبل صدا زد، پس اجابتش کرديم». (انبياء: 76)

    قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم عليه‏السلام چون به امر خدا فرزند خود اسماعيل و مادرش‏هاجر را ميان کوه‏هاي سوزان مکه جاي داد و خواست برگردد، چنين با يگانه معبود و ياري‏گرش مناجات کرد:

    رَبَّنا إِنّي أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ. (ابراهيم: 37)

    پروردگار ما، من ذريه و فرزندان خود را به وادي بي‏کشت و زرع مسکن دادم (براي به پا داشتن نماز).

    حضرت يونس عليه‏السلام نيز چون به تاريکي شکم ماهي در دل دريا گرفتار و دچار غم و اندوه شد، اين‏گونه به نيايش نشست: «لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنّي کُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ؛ معبودي جز تو نيست، تو پاکي و به درستي که من خود، به خويشتن ستم کردم.» (انبياء: 87) و خداوند به نيايش او چنين پاسخ داد:

    وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِي الْمُوءْمِنينَ. (انبياء: 88)

    و او را از اندوه رهانيديم و ما اين‏گونه مؤمنان را مي‏يابيم.

    حضرت ايوب عليه‏السلام از شماتت بي‏خردان به ستوه آمد و به خداي تعالي شکوه کرد و بهبودي يافت:

    وَ أَيُّوبَ إِذْ نادي رَبَّهُ أَنّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ... . (انبياء: 83)

    و ياد کن اي رسول حال ايوب را وقتي که دعا کرد: اي پروردگار، مرا بيماري رسيده است (و تو مهربان‏ترين مهرباناني).

    موساي کليم عليه‏السلام براي چيرگي بر «قبطيان» و سلامت بيان و پشتيباني برادرش‏هارون، دست به دعا برمي‏داشت:

    رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي وَ اجْعَلْ لي وَزيرًا مِنْ أَهْلي. (طه: 25 ـ 29)

    پروردگارا، شرح صدرم عطا فرما و کار مرا آسان گردان و عقده از زبانم بگشا تا مردم سخنم را، خوش فهم کرده، و يکي از خويشاوندانم را وزير و معاون من فرما.

    حضرت زکريا عليه‏السلام در سن کهولت آرزوي فرزند کرد، نيايش کرد و خداوند يحيي را به وي عطا فرمود. اين داستان در سه مورد از آيه‏هاي قرآن بيان شده است: «وَ زَکَرِيّا إِذْ نادي رَبَّهُ؛ و ياد آور حال زکريا را هنگامي که خدا را ندا کرد». (انبيا: 89)

    حضرت عيسي عليه‏السلام ، نزول مائده آسماني را براي حواريين، به وسيله دعا فراهم ساخت: «اللّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ؛ بارالها، اي پروردگار تو بر ما از آسمان مائده‏اي فرست!» (مائده: 114)

    سرانجام، مکتب قرآن بيانگر اين معناست که حضرت رسول اکرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نيز براي رسيدن به مقامات عالي‏تر علم لدنّي نيايش مي‏کرد و دست به دعا برمي‏داشت، آن‏جا که مي‏فرمايد: «قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْمًا؛ بگو، پروردگارا، بر علم من بيفزا!» (طه: 114) نيايش با خداوند، اثري کاملاً فطري و طبيعي دارد و موضوعي بي‏نهايت حساس و ره‏گشاست که در مناجات‏هاي پيامبران از زبان قرآن، لطيف‏ترين مضمون‏ها را مي‏توان يافت. شايسته است همه لحظات، سپاس‏گزار نعمت‏هاي پروردگار باشيم و گام‏هاي خويش را به نيايش بگذرانيم. در اين ميان، بهره جستن از کلام و نيايش‏ها عارفانه و والاي امامان معصوم عليهم‏السلام و رهنمودهاي آشکار پروردگار در قرآن و سخنان قدسي‏شان، چراغ روشني‏بخش راه کمال است... پس با متوسل شدن به اين گنجينه‏هاي ارزشمند، از تکيه بر دانسته‏ها و درک خويش دست برداريم و به دامان معرفت بزرگانمان دست بياويزيم، تا شايد از کوره راه بي‏خبري‏مان درآييم!

    پيام متن:

    1. نيايش پيامبران با زيباترين الفاظ و لطيف‏ترين مضمون‏ها، گوياي اهميت و لزوم دعا و نيايش خداوند متعال است.

    2. نيايش پيامبران به گاه رخ دادن گرفتاري‏ها و مصيبت‏ها، پس آن‏گاه پاسخ‏گويي مهربانانه خداوند متعال به‏دعاي آنان

    + نگين مميزان 
    پالايش جسم و جان در کوثر دعا و نيايش
    شماره صفحه در مجله: 15
    پديدآورنده:شکيباسادات جوهري،

    خلاصه:

    کلمات کليدي:
    ،

    درباره نيايش

    نيايش، حالتي روحي است که ميان انسان با معبودش انس و ارتباطي باشکوه و ناگسستي مي‏آفريند و او را در جاذبه ربوبي قرار مي‏دهد. نياش با معبود، توفيقي است پر رمز و راز که پيش از آنکه در سخن آيد، دريافتني است. راز و نياز با پروردگار، ساز و کاري است که هيچ قيدي را بر نمي‏تابد و اين خود، بر اهميت و لطافت آن مي‏افزايد. نيايش، جلوه‏اي از ناتواني انسان و برخاسته از ياري خواستن اخلاص‏آميز از آفريدگاري است با کفايت. نيايش، پرواز روح است به سوي قدرتي که معجزه حيات از او سر زده است.

    در خرابات مغان نور خدا مي‏بينم اين عجب بين که چه نوري ز کجا مي‏بينم

    حافظ

    پرستش و نيايش، در ذات و نهاد همه آدميان نهفته و برخاسته از فطرت اوست. ازاين‏رو، روح و روان انسان، همواره نيازمند نيايش و ارتباطي شايسته و رشدآفرين با جهان ملکوت و بارگاه کبريايي خداوند يکتاست و اين حقيقت، در منطق وحي الهي به زيبايي هويداست. نيايش، پاسخ‏گويي به فطرت تشنه آدمي و قدم نهادن در راهي است که کمال و سعادت را به ارمغان مي‏آورد. نيايش را بايد عاشقانه نجوا کرد و از معاني لطيف و دل‏پذيرش بهره گرفت. کسي که در حال نيايش به سر مي‏برد، از غرور و بلندپروازي دوري مي‏جويد و در تب و تاب مناجات با معبود دست و پا مي‏زند، در سايه عبوديت‏اش آرامش مي‏يابد، ديوار فاصله‏ها را فرو مي‏ريزد و شهد بندگي را مي‏چشد. چه خوب است لحظاتي ديدگان خود را از تماشاي خويشتن و طواف به دور خود برگيريم و نگاهمان را تا افق بي‏پايان ملکوت اوج دهيم و با نداي آه پروردگارا!، خود را از خودسري در اين جهان هدفدار پاک سازيم. مگر نه اين است که:

    از ثَري تا به ثريّا به عبوديت او همه در ذکر و مناجات و قيامند و قعود

    سعدي

    پيام متن:

    1. نيايش، پرواز روح به مبدأ هستي و برخاسته از فطرت آدمي است.

    2. نيايش، پاسخ‏گويي به فطرت تشنه آدمي و قدم نهادن در وادي کمال و سعادت است.

    جايگاه دعا و نيايش

    بر اساس روايتي از پيامبر اکرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، نيايش روح عبادت است: «فإنّ الدعا مُخّ العبادة؛ دعا روح و مغز عبادت است.» در حديث ديگر، از دعا، به سلاح مؤمن و ستون و خيمه مؤمن و نور و روشنايي تعبير شده است. حضرت علي عليه‏السلام نيز از دعا، به عنوان کليد پيروزي و رستگاري ياد مي‏کند.

    نيايش، حالتي روحي است که ميان بنده و معبودش انس و کشش زيبا و ناب ايجاد مي‏کند. درک ما، تخيل ما، انديشه ما و وجدان ما، در حال نيايش به هم مي‏آميزند و اقيانوس جان ما را مي‏شورانند. اين شور و هيجان معنوي، آن‏چنان هماهنگ و باشکوه شکل مي‏گيرد که نه‏تنها درون ما را از هر گونه آلودگي‏ها پاک مي‏کند، بلکه نور هدايت خداوندي را در آن فروزان مي‏کند. دعا، بيان‏کننده ارتباط بنده به مبدأ متعال و خواهشي است از محضر کريم بي‏همتا در طلب خوي‏هاي پسنديده، فضيلت‏هاي انساني، تأمين سعادت فردي و جمعي و دوري از پستي‏ها و گناهان. نيايش، خود مراتب و درجاتي دارد. از طمع به بهشت و ترس از جهنم، تا شوق لقاي پروردگار و خشنودي خداوند متعال. همچنين دعا و نيايش و تأثير آن در رفع گرفتاري‏هاي روحي و جسمي انکارنشدني است.

    امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: «آن کس که به شدت گرفتار دردي است، نيازش به دعا، بيشتر از فرد تن‏درستي است که از بلا در امان است».

    + زهرا شاهاني 
    هنر نزد هانري دولاكروا موقعيتي براي شكوفايي و بالندگي معنوي و روحاني انسان است. هنر پيش از هر چيز آزادي يعني بي‌اعتنايي و جدايي از منافع عملي است. البته هانري دولاكروا همانند بسياري از محققان بر تكثر و گوناگوني هنر و كاركردهاي آن باور دارد و به‌همين دليل است كه به استعداد و قابليت بالاي هنر اذعان دارد و مي‌گويد: «هنر مي‌تواند به همان اندازه موجب انطباق با جهان مادي شود كه موجب جدايي از آن گردد.» هنر مي‌تواند جهان واقعي را مورد توجه قرار دهد، بدون اينكه خواسته باشد طبيعت و سرشت آن را دگرگون سازد. در اين صورت هنر صورتي رئاليستي به خود مي‌گيرد اما هنر همچنين مي‌تواند جهان ديگري يعني جهاني هنري را با طبيعت و سرشتي ديگر بيافريند، جهاني انساني‌تر كه در آن استعدادها به كمال خود برسند و در كمال شكوفا گردند. دولاكروا كتاب «روانشناسي هنر» را با اين عبارات به پايان مي‌رساند : «ما براي كامل كردن خود خلق مي‌كنيم. اثر يك انتشار ضروري و همراه جاودان هنرمند است. هنرمند خود اثر است ... هنرمند ذهني است كه اثر را مي‌سازد، و با آن خود را مي‌سازد و تعادل و وحدت خود را محقق مي‌كند.»
    هانري دولاكروا‌ به دليل آشنايي با عرفان و ادبيات عرفاني به گونه‌اي نسبتاً متفاوت به روانشناسي ادبيات و هنر توجه مي‌كند. او خارج از جريان فرويدي قرار مي‌گيرد كه بر مطالعات روانشناسي هنر و ادبيات از همان آغاز تسلط داشته‌ و همواره اين تسلط را حفظ كرده‌ است. به‌همين دليل دولاكروا كمتر در محافل روانشناسي مطرح شده و محققان تاريخ نقد روانشناسي نيز كمتر به او پرداخته‌اند. البته در مطالعه هانري دولاكروا بهتر است به دوران او يعني نيمه نخست قرن بيستم نيز توجه كرد؛ دوراني كه هنوز روانشناسي به پيشرفت امروزي نرسيده بود و نارسايي‌هاي زيادي در آن مشهود بود
    + زهرا شاهاني 

    روانشناسي به‌ويژه روانشناسي ادبيات و هنر اغلب در سلطه يك خوانش قرار گرفته است، خوانشي كه فرويد و سپس پيروان مصمم او از ادبيات و هنر ارائه داده‌اند اما در كنار اين صداي بلند، صداهاي زير و كوتاهي نيز شنيده مي‌شود كه اگر به آنها توجه مي‌شد يا اگر بر قدرت‌شان افزوده مي‌شد، شايد روانشناسي هنر و ادبيات اينك تاريخ و سرنوشت ديگري داشت.

    يكي از خوانش‌هايي كه مورد غفلت قرار گرفت، همانا خوانش تركيبي روانشناسي عرفاني هنر و ادبيات است. در اين مجال به هانري دولاكروا از روانشناسان نيمه اول قرن بيستم پرداخته مي‌شود كه در ايران ناشناخته مانده است.
    ***
    هانري دولاكروا(1) از روانشناساني است كه به هنر و ادبيات توجه ويژه‌اي داشته است. خصيصه او در توجه به عرفان و ايجاد ارتباط ميان عرفان و روانشناسي است و در اين زمينه از صاحبنظران و پيشگامان روانشناسي محسوب مي‌شود. هانري دولاكروا كوشيد تا در يك نگرش چندرشته‌اي به فلسفه، روانشناسي، عرفان، زبان و هنر بپردازد و گوناگوني آثار او بيانگر همين تلاش است. او در سال 1908 «مطالعات تاريخي و روانشناسي عرفان» و در سال 1918 «روانشناسي استاندال» را منتشر كرد. وي سپس در سال 1924 كتاب «زبان و كودك» و در سال 1927 كتاب «روانشناسي هنر» را باعنوان فرعي «رساله‌اي بر فعاليت هنري» منتشر كرد. بازي و هنر، زيبايي‌شناسي، هنرمند و اثر، هنر شعر و موسيقي از فصل‌ها و موضوعات اصلي كتاب روانشناسي هنر است.
    نويسنده كتاب «روانشناسي هنر» از خود مي‌پرسد: «هنر كدام لحظه از زندگي معنوي را باز مي‌نمايد؟ در ميان عوالمي كه انسان مي‌سازد، عالم زيبايي‌شناسي چيست؟»(2) او سپس به تفاوت ميان هنر با دلمشغولي‌هاي روزمره انسان مي‌پردازد، زيرا از نظر او «هنر به زندگي روزمره و به مشغوليات عادي پشت مي‌كند... نگرش زيبايي‌شناسي اين جهان را فسخ مي‌كند. طناب منفعتي را كه ما را به چيزها متصل كرده است، پاره مي‌كند، يعني زندگي خودخواهانه را نفي مي‌كند و موجب فراموشي خود مي‌شود.» البته او بي‌ارتباطي مطلق هنر با سودمندي را منكر مي‌شود، بلكه كاركردي متعالي‌تر براي هنر قائل است. در نتيجه هنر و زبان را نه فقط وسيله‌اي براي ارتباط و يك وسيله اجتماعي بلكه نخستين دانش و علم بشري براي كشف و تسلط بر جهان پيرامون خود نيز قلمداد كرده است. از نظر دولاكروا هنر كه تمام جنبه‌هاي ادبي، تجسمي، موسيقايي و... را دربر مي‌گيرد، جايگاه تحقق انسان است. دولاكروا در اين خصوص مي‌نويسد : «به‌نظر مي‌رسد كه دنياي هنر نخست دنيايي است كه در آن روح نزد خودش است و دنيايي كه روح را سرخوش مي‌كند، آن را در بر مي‌گيرد و خود را بر آن همچون دنياي محسوس تحميل مي‌كند.»

    + زهرا شاهاني 
    دولاكروا مي‌كوشيد تا به مباني مشترك ميان دين، هنر و روانشناسي بپردازد و حتي نسبت به مشتركات هنر و علم نيز بي‌تفاوت نبود. نهادهاي رسمي و دانشگاهي اروپا و آمريكا هيچ‌گاه به جريان‌هايي كه به روانشناسي معنوي هنر مي‌پرداختند، اجازه و امكان بروز ندادند.
    خوانش روانشناسي هنر و ادبيات به همراه عرفان به‌ويژه براي فرهنگ ايراني ـ اسلامي بسيار حائز اهميت است زيرا پيكره‌هاي مطالعاتي اين فرهنگ عناصر لازم و موثر را براي چنين رويكردهايي بيش از ديگر فرهنگ‌ها مهيا ساخته است. بنابراين اميد است اين رويكرد با استفاده از عرفان غني ايراني ـ اسلامي بيش از پيش غني و در نهايت براي بررسي آثار ادبي و هنري فرهنگ ما مؤثر باشد
    + مرجان اوقانيان 
    در يک‌ سري‌ از اين‌ دسته‌ مطالعات، مقياسهاي‌ باورهاي‌ غيرعقلاني‌ در کنار مقياس‌ جهت‌گيري‌ ديني‌ و ديگر پرسشنامه‌هاي‌ روان‌شناختي‌ اجرا شد و آزمودنيها سازگاري‌ و يا ناسازگاري‌ گزاره‌هاي‌ مقياس باورهاي‌ غير عقلاني‌ را با تعهدات‌ ديني‌ خود ارزيابي‌ مي‌کردند. ارزيابي‌هاي‌ دينداران‌ دروني‌ در تعيين‌ اين‌ نکته‌ که‌ آيا مواد مقياس‌ باورهاي‌ غيرعقلاني‌ انعکاسي‌ از دينداري‌ است‌ يا نه‌ به‌ کار گرفته‌ شد، و مورد تحليل‌ قرارگرفت. در نتيجه‌ در اين‌ بررسي دو نوع‌ باور غيرعقلاني‌ مشخص‌ شد. يکي‌ باورهاي‌ صرفاً‌ غيرعقلاني‌ و ديگري‌ باورهاي‌ غيرعقلاني‌اي‌ که‌ انعکاسي‌ از دينداري‌اند. سپس‌ اين‌ دو نوع‌ باور غيرعقلاني‌ با يکديگر مقايسه‌ شدند. در مجموع، اين‌ مطالعات‌ نشان‌ داد: 1. دينداران‌ دروني‌ از نظر روان‌شناختي‌ سالمترين‌ ريخت‌ هستند. 2. اين‌ نوع‌ دينداري‌ آنگونه‌ که‌ اليس‌ مطرح‌ کرده، به‌ صورت‌ پايدار، سطح‌ بالايي‌ از باورهاي‌ غيرعقلاني‌ را نشان‌ نمي‌دهد؛ 3. تعاريف‌ دينداران‌ دروني‌ از باورهاي‌ غيرعقلاني‌ در برخي‌ موارد فراتر و بهتر از آن‌ چيزي‌ است‌ که‌ مقياس‌ اليس‌ در اين‌ خصوص‌ مفروض‌ داشته‌ است‌ (واتسن‌ و همکاران، 1993 و 1994).
    بالاخره‌ بر اساس‌ روش‌ پنجم، روشهاي‌ تجربي‌ امکان‌ ترجمه‌ و تبديل‌ مواد يک‌ مقياس‌ روان‌شناختي‌ را به‌ زباني‌ که‌ با دينداري‌ سازش‌ بيشتري‌ داشته‌ باشند فراهم‌ مي‌کند. مثلاً، مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ با مقياس‌ خودشکوفايي‌ همبستگي‌ مثبت‌ خواهد داشت، اگر مواد آن‌ از طريق‌ روش‌ ارزيابي‌ مستقيم‌ با باورهاي‌ ديني‌ سازگار شده‌ باشد (واتسن‌ و همکاران، 1990). با اين‌ حال، رابطة‌ به‌ دست‌ آمده‌ از اين‌ همبستگي‌ ضعيف‌ بوده‌ است‌ و اين‌ امر نشان‌ مي‌دهد که‌ ايمان‌ ديني‌ تنها نقش‌ اندکي‌ در خودشکوفايي‌ دارد؛ و يا اينکه‌ اين‌ يافته‌ ناشي‌ از اين‌ است‌ که‌ يک‌ مقياس‌ غيرديني، در بيان‌ خودشکوفايي‌ برحسب‌ نظر اشخاص‌ متدين‌ ناتوان‌ است.
    در مطالعه‌اي‌ به‌ منظور بررسي‌ اين‌ فرضيه، هر ماده‌ از مقياس‌ خودشکوفايي‌ به‌ جملاتي‌ که‌ ماهيتي‌ ديني‌ داشته‌اند ترجمه‌ شده‌اند. سپس‌ براي‌ تعيين‌ سازگاري‌ مواد ترجمه‌ شده‌ و مواد مقياس‌ اصلي‌ خودشکوفايي، بين‌ مواد ترجمه‌ شده‌ و مواد مقياس‌ اصلي‌ همبستگي‌ برقرار شد. يک‌ همبستگي‌ معنادار به‌ عنوان‌ گواهي‌ از ترجمه‌ و تبديل‌ موفق‌ مواد مقياس‌ در نظر گرفته‌ مي‌شد. سپس، اين‌ مواد با هم‌ ترکيب‌ شدند و يک‌ مقياس‌ خودشکوفايي‌ ديني‌ ساخته‌ شد. يافته‌ها نشان‌ مي‌دهند که‌ مقياس‌ خودشکوفايي‌ ديني‌ بيش‌ از مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ با مقياس‌ خودشکوفايي‌ اصلي‌ و ديگر مقياس‌هايي‌ که‌ کنش‌وري‌ روان‌شناختي‌ سالم‌ را مي‌سنجند ارتباط‌ مثبت‌ دارد (واتسن‌ و همکاران، 1995). بنابراين، بايد در نظر داشت‌ که‌ متغيرهاي‌ روان‌شناختي، در برخي‌ موارد، نيازمند ترجمه‌ و تبديل‌ شدن‌ به‌ زباني‌ هستند که‌ از نظر تجربي‌ براي‌ افراد ديندار معنادارتر باشند.
    نکات‌ کلي‌اي‌ که‌ از اين‌ روشها قابل‌ استنباط‌ است‌ مهمتر از خود اين‌ روشهاست. پرسشنامه‌هاي‌ استاندارد نمي‌توانند ضرورتاً‌ به‌ عنوان‌ ابزارهاي‌ عيني‌ اندازه‌گيري، و به‌ لحاظ‌ ديني‌ خنثي، براي‌ سنجش‌ کنش‌وري‌ روان‌شناختي‌ در نظر گرفته‌ شوند. بلکه‌ هر متغير روان‌شناختي‌ نيازمند يک‌ بررسي‌ دقيق‌ درخصوص‌ سوگيري‌ احتمالي‌ آن‌ برضد گرايشهاي‌ ديني‌ است.

    ‌‌ترديدهايي‌ دربارة‌ دينداري‌ دروني‌
    3. نکتة‌ سوم‌ و آخري‌ که‌ در اين‌ خط‌ پژوهشي‌ بايستي‌ مورد تأمل‌ قرارگيرد، عدم‌ پذيرش‌ کامل‌ تفسيرهاي‌ آلپورت‌ درخصوص‌ مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ توسط‌ همة‌ محققان‌ است‌ (بيستون‌ و همکاران، 1993). بر طبق‌ نظر برخي‌ از پژوهشگران، نمرات‌ بالاي‌ مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ صرفاً‌ انعکاسي‌ از تلاش‌ فرد براي‌ مثبت‌ جلوه‌دادن‌ خود از نظر اجتماعي‌ است. بر همين‌ اساس، مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ با مقياسهايي‌ که‌ جامعه‌پسندي(53) را مي‌سنجد، ارتباطي‌ مثبت‌ دارد. جامعه‌پسندي‌ نوعي‌ رگة‌ شخصيتي‌ است‌ که‌ در آن‌ فرد تلاش‌ مي‌کند به‌ طريقي‌ رفتار کند که‌ در نظر ديگران‌ دلپذير باشد (بيستون‌ و همکاران، 1978).
    چنين‌ تبييني‌ مورد ترديد است. زيرا برخي‌ از مطالعات‌ جامعه‌پسندي‌ را به‌ عنوان‌ رگه‌اي‌ روان‌شناختي‌ که‌ نشان‌دهندة‌ سازگاري‌ اجتماعي‌ است‌ در نظر گرفته‌اند (مک‌کري‌ وکاستا(54)، 1983؛ واتسن‌ و همکاران، 1995). بنابراين، همبستگي‌ بين‌ مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ و مقياس‌ جامعه‌پسندي‌ ممکن‌ است‌ نشانه‌اي‌ از فوايد روان‌شناختي‌ ايمان‌ ديني‌ دروني‌ باشد. علاوه‌براين، به‌کارگيري‌ روش‌ ارزيابي‌ مستقيم‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ مقياس‌ جامعه‌پسندي‌ نيز ممکن‌ است‌ در برابر دين‌ سوگيري‌ داشته‌ باشد (واتسن‌ و همکاران، 1986).
    چالشي‌ ديگر بر ضد مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ بر اين‌ امر تأکيد دارد که‌ دينداري‌ دروني‌ شکلي‌ از يک‌ ايمان‌ عقلاني‌ خشک(55) است‌ که‌ در واقع‌ عاري‌ از جستارها و ترديدهاي‌ خلاق‌ درخصوص‌ دين‌ است‌ (بيستون‌ وراينور - پرنس، 1983). در اين‌ راستا، مقياس‌ جستاري(56) به‌ منظور ارزيابي‌ ترديد ديني(57) که‌ به‌ لحاظ‌ تئوريک‌ فراموش‌ شده، طراحي‌ گشته‌ است‌ (بيتسون‌ و شوئن‌ريد(58)،1991 a و(1991 b
    . موادي‌ که‌ نشان‌دهندة‌ جهت‌گيري‌ جستاري‌ به‌ دين‌ هستند، شامل‌ گزاره‌هايي‌ است‌ چون: «من‌ همواره‌ باورهاي‌ ديني‌ام‌ را مورد سؤ‌ال‌ قرار مي‌دهم»، «براي‌ من‌ شک‌ کردن‌ بخش‌ مهمي‌ از دينداريم‌ محسوب‌ مي‌شود» و «سؤ‌الات‌ بيش‌ از پاسخها هستة‌ تجربيات‌ ديني‌ من‌ را تشکيل‌ مي‌دهند.»

    در يک‌ مطالعه، به‌ منظور مقايسة‌ مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ و مقياس‌ جستاري، محققان‌ عده‌اي‌ از دينداران‌ را در مواجهة‌ با فردي‌ که‌ مانند ولگردها لباس‌ پوشيده‌ بود و در موقعيت‌ آشفتة‌ ظاهراً‌ محتاج‌ به‌ کمک‌ قرار داشت‌ مورد آزمايش‌ قراردادند، و آنها را از حيث اصرار به‌ کمک‌ و يا خودداري‌ از ياري‌ رساندن‌ به‌ وي‌ ارزيابي‌ کردند.

    + مرجان اوقانيان 
    اين‌ شخص‌ ولگرد در واقع‌ دستيار آزمايش‌گر بود و از دريافت‌ هر کمکي‌ امتناع‌ مي‌کرد. نمرات‌ بالاي‌ دينداري‌ دروني، اصرار در کمک‌ به‌ فرد مورد نظر (دستيار آزمايش‌گر) علي‌رغم‌ عدم‌ تمايل‌ وي‌ به‌ دريافت‌ کمک‌ را نشان‌ داد، و آنهايي‌ که‌ در مقياس‌ جستاري‌ نمرات‌ بالايي‌ کسب‌ کرده‌ بودند با مشاهدة‌ عدم‌ تمايل‌ فرد ولگرد به‌ کمک، به‌ او کمک‌ نمي‌کردند. تلاش‌ دينداران‌ دروني‌ براي‌ کمک‌ به‌ فرد ولگرد، به‌ لحاظ‌ نظري، فقدان‌ حساسيت‌ واقعي‌ آنها به‌ شخص‌ قرباني، و علاقه‌مندي‌ بيشتر آنها را به‌ خودنمايي‌ منعکس‌ مي‌کرد. در واقع، تفسير اين‌ يافته‌ بدين‌ صورت‌ است‌ که‌ دينداران‌ دروني‌ به‌ نياز واقعي‌ شخص‌ ولگرد (عدم‌ تمايل‌ به‌ دريافت‌ کمک) بي‌اعتنا بودند و بيشتر تمايل‌ به‌ خودنمايي‌ و جامعه‌پسندي‌ داشتند. در مقابل، واکنش‌ افرادي‌ که‌ در مقياس‌ جستاري‌ نمرات‌ بالايي‌ داشتند، نشان‌دهندة‌ احساس‌ مسؤ‌ليت‌ آنها نسبت‌ به‌ نيازهاي‌ واقعي‌ ديگران‌ بود (بيتسون‌ و گري(59)،1981).
    با اين‌ حال، تعدادي‌ از مشاهدات‌ چنين‌ تفسيري‌ را زير سؤ‌ال‌ برده‌ و بر اين‌ امر تأکيد کرده‌اند که‌ شايد پافشاري‌ بيشتر دينداران‌ دروني‌ ناشي‌ از انگيزة‌ بيشتر آنها براي‌ کمک‌ به‌ فرد قرباني‌ باشد. در واقع، مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ با پرسشنامه‌اي‌ که‌ توجه‌ همدلانه‌ به‌ ديگران‌ را ارزيابي‌ مي‌کند، مستقيماً‌ همبسته‌ است. به‌ علاوه، نمرات‌ بالاي‌ مقياس‌ جستاري‌ بيشتر اضطراب، نوروزگرايي، و عدم‌ استقلال‌ را پيش‌بيني‌ مي‌کند تا کنش‌وري‌ روان‌شناختي‌ سالم‌ (واتسن‌ و همکاران، 1992؛ واتسن‌ و همکاران، 1986).
    بنابراين، پافشاري‌ نکردن‌ در کمک‌ به‌ شخص‌ مورد نظر ممکن‌ است‌ انعکاسي‌ از احساس‌ ناايمني‌ آنهايي‌ که‌ نمرات‌ بالايي‌ در مقياس‌ جستاري‌ به‌ دست‌ آورده‌اند باشد، و نه‌ حاصل‌ حساسيت‌ بيشتر آنها به‌ نيازهاي‌ واقعي‌ ديگران. به‌ علاوه، دو مطالعه‌اي‌ که‌ اخيراً‌ انجام‌ شده‌ است‌ نشان‌ مي‌دهد که‌ دينداري‌ جستاري‌ - حداقل‌ در برخي‌ نمونه‌ها - فقدان‌ علاقه‌ به‌ دين‌ را پيش‌بيني‌ مي‌کند. بنابراين، به‌ نظر مي‌رسد که‌ مقياس‌ جستاري‌ اصلاً‌ يک‌ روش‌ ديني‌ در زندگي‌ را ارزيابي‌ نمي‌کند (واتسن‌ و همکاران، زيرچاپ).
    چنين‌ مطالعاتي‌ نشان‌ مي‌دهد که‌ پژوهشهاي‌ تجربي‌ در روان‌شناسي‌ دين‌ همواره‌ نسبت‌ به‌ نقد و برداشتهاي‌ متفاوت‌ با روش‌ خود گشوده‌ و باز هستند. وظيفة‌ هر برنامة‌ تحقيقاتي، بسط‌ و اشاعة‌ يک‌ ديدگاه‌ و سپس‌ دفاع‌ از آن‌ ديدگاه‌ در پاسخ‌ به‌ چالش‌هاي‌ ديگران است. اين‌ امر در مورد خط‌ پژوهشي‌ آلپورت‌ نيز به‌ وضوح‌ صدق‌ مي‌کند، و کاوش‌ درخصوص‌ عواملي‌ که‌ با «زمينة‌ ايدئولوژيکي»(60) همخوان‌اند، امکان‌ رشد، دفاع‌ و گسترش‌ اين‌ خط‌ پژوهشي‌ را فراهم‌ مي‌سازد. از اين‌ روي‌ ، هر محققي‌ که‌ علاقه‌مند به‌ گسترش‌ روي‌آورد آلپورت‌ بر روي‌ آزمودنيهاي‌ مسلمان‌ است، احتمالاً‌ بايستي‌ با چنين‌ فرايندي‌ رودرروي‌ شود.

    ‌‌‌ايمان‌ مسلمين‌ و جهت‌گيري‌ ديني‌ آلپورت
    بررسي‌ متون‌ ديني‌ و عرفاني‌ مسلمين‌ بر امکان‌ به‌کارگيري‌ مفهوم‌سازيهاي‌ آلپورت‌ در روان‌شناسي‌ دين‌ مسلمين‌ صحه‌ مي‌گذارد. براي‌ مثال، سخنان‌ امام‌علي(ع) رهبر ديني‌ مسلمين‌ پس‌ از حضرت‌ محمد(ص)، درخصوص‌ انواع‌ عبادت، با جهت‌گيريهاي‌ ديني‌ آلپورت‌ قابل‌ تطبيق‌ است‌ (نهج‌البلاغه، ص‌ 400). وي‌ عبادت‌ را به‌ سه‌ سنخ‌ تقسيم‌ مي‌کند: عبادت‌ ناشي‌ از ترس، عبادت‌ ناشي‌ از کسب، و عبادت‌ ناشي‌ از ميل‌ به‌ سپاس. «گروهي‌ خدا را براي‌ بخشش‌ مي‌پرستند، و اين‌ پرستش‌ بازرگانان‌ است. گروهي‌ او را از روي‌ ترس‌ عبادت‌ مي‌کنند و اين‌ عبادت‌ بردگان‌ است، و گروهي‌ او را براي‌ سپاس‌ مي‌پرستند و اين‌ پرستش‌ آزادگان‌ است‌ (حکمت، 237).» نزديک‌ به‌ اين‌ مضمون‌ از ديگر پيشوايان‌ چون‌ امام‌ حسين(ع)، امام‌ باقر (ع) و امام‌ صادق‌ (ع) نيز روايت‌ شده‌ است.
    براساس‌ سخنان‌ امام‌علي(ع)، عبادت‌ از روي‌ ترس‌ (بردگان) و کسب‌ (بازرگان) روي‌آورد ابزارگرايانه‌ به‌ دين‌ است. اين‌ دو گروه، عبادت‌ را ابزاري‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اهداف‌ ديگر خود مي‌کنند. روي‌آوردن‌ بردگان‌ به‌ عبادت‌ براي‌ دوري‌ از دوزخ‌ است، و روي‌آوردن‌ بازرگانان‌ به‌ دين‌ براي‌ نزديکي‌ به‌ فردوس.

    + مرجان اوقانيان 
    هر دوي‌ اين‌ روي‌آوردها، نوعي‌ دينداري‌ بيروني‌ هستند، زيرا با اهدافي‌ فايده‌نگرانه‌ و ابزاري‌ (اگر چه‌ آن‌ جهاني) به‌ دين‌ و عبادت‌ روي‌ مي‌کنند. اما آزادگان‌ نه‌ از روي‌ ترس‌ و نه‌ از روي‌ ميل‌ به‌ کسب‌ چيزي‌ به سمت‌ خداوند مي‌روند. هدف‌ آنها تقدس‌ و سپاس‌ از خداست. براي‌ اين‌ گروه‌ عبادت‌ يک‌ فعاليت‌ خودمختار است، نه‌ ابزاري‌ براي‌ اهدافي‌ ديگر. به‌ عبارتي‌ ديگر، اين‌ افراد ايمان‌ دروني‌ دارند که‌ کنش‌وري‌ خودمختار دارد.
    مثنوي‌ رومي، کتاب‌ مشهور مسلمين‌ در زمينة‌ عرفان‌ نيز مفهوم‌سازيهاي‌ بسيار نزديکي‌ به‌ جهت‌گيريهاي‌ دروني‌ و بيروني‌ آلپورت‌ دارد. داستان‌ نان‌ و نانوا در اين‌ کتاب‌ مصداقي‌ از اين‌ نزديکي‌ است‌ (دفتر اول، ابيات‌ 2788-2785): شخصي‌ براي‌ خريد نان‌ به‌ نانوايي‌ مي‌رود، اما با ديدن‌ جمال‌ و کمال‌ نانوا، نان‌ را از ياد مي‌برد و غرق‌ در عشق‌ نانوا مي‌شود. در اينجا نانوا نمادي‌ از پروردگار، و نان‌ نيز نشانه‌ تمايلات‌ و حاجات‌ انسان‌ است. برطبق‌ اين‌ داستان، دعا با اهدافي‌ فايده‌نگرانه‌ و ابزاري‌ آغاز مي‌شود و فرد به‌ منظور ارضاي‌ نيازهايش‌ به‌ سوي‌ خدا مي‌رود. در اين‌ مرحله‌ از تحول‌ عبادت، دعا ابزار کسب‌ آن‌ چيزي‌ است‌ که‌ فرد مي‌خواهد.
    اما در مراحل‌ تحولي‌ بالاتر، دعا کنش‌وري‌ خودمختار پيدا مي‌کند و خودش‌ موضوعيت‌ مي‌يابد. فرد از نفس‌ دعاکردن‌ خشنود مي‌شود نه‌ از اهدافي‌ که‌ مي‌خواهد با دعا به‌ آنها برسد. در اينجا هدف‌ خود دعا و سخن‌ گفتن‌ با خدا است، نه‌ چيز ديگر. عبادت‌ فعاليتي‌ مي‌شود که‌ از ميل‌ به‌ کسب‌ و يا اجتناب‌ از چيزي‌ ديگر برانگيخته‌ نشده‌ است. اين‌ شکل‌ از عبادت‌ بالغانه‌ با روي‌آورد ديني‌ دروني‌ قابل‌ تطبيق‌ است، و اگرچه‌ که‌ تئوري‌ آلپورت‌ به‌ مراحل‌ تحولي‌ مشخصي‌ اشاره‌ نکرده‌ است، اما اين‌ داستان‌ مثنوي‌ و همچنين‌ سنخهاي عبادت‌ امام‌ علي(ع) امکان‌ درک‌ مفهوم‌سازيهاي‌ آلپورت‌ را در منظري‌ تحولي‌ امکان‌پذير مي‌سازد.
    در مجموع، موارد ياد شده‌ از متون‌ ديني‌ عرفاني‌ مسلمين، تأييد تئوريکي‌ را براي‌ به‌کارگيري‌ روي‌آورد آلپورت‌ در مطالعة‌ روان‌شناختي‌ دين‌ در جوامع‌ مسلمين‌ ارائه‌ مي‌کند، و به‌ دنبال‌ آن‌ به‌ بررسي‌ تجربي‌ تطبيق‌ تئوريک‌ ياد شده‌ با استفاده‌ از آزمودنيهاي‌ مسلمان‌ و در جمعيتهاي‌ مختلف‌ مسلمين‌ اهميت‌ مي‌بخشد.

    ‌‌دو مطالعة‌ تجربي‌ با استفاده‌ از نمونه‌هاي‌ مسلمان‌
    آيا از خط‌ پژوهشي‌ آلپورت‌ مي‌توان‌ براي‌ بسط‌ يک‌ روان‌شناسي‌ دين‌ تجربي‌ در جوامع‌ مسلمين‌ استفاده‌ کرد؟ چنين‌ امکاني‌ در دو مطالعة‌ اخيراً‌ انجام‌ شده‌ که‌ پرسشنامه‌هايي‌ را براي‌ سنجش‌ باورهاي‌ ديني‌ در جوامع‌ مسلمين‌ ارائه‌ مي‌کنند، نشان‌ داده‌ شده‌است.
    تورسون، پاول، و عبدالخالد بشايي(61) (1997) نسخة‌ هوگ(62) (1972) مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ را به‌ عربي‌ ترجمه‌ کردند. سپس‌ دانشجويان‌ دانشگاه‌ کويت‌ به‌ مقياس‌ عربي‌ دينداري‌ دروني‌ پاسخ‌ دادند و دانشجويان‌ امريکايي، نسخة‌ انگليسي‌ را دريافت‌ کردند. در اين‌ بررسي، تعدادي‌ از مواد مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ برخلاف‌ ماهيت‌ واقعيتشان، به‌ عنوان‌ موادي‌ که‌ نشان‌دهندة‌ فقدان‌ دينداري‌ دروني‌ هستند، معرفي‌ شدند؛ و آزمودنيها مي‌بايستي‌ موافقت‌ و يا مخالفت‌ خود را با اين‌ مواد بيان‌ مي‌کردند. عدم‌ موافقت‌ با چنين‌ گزاره‌هايي‌ به‌ عنوان‌ پاسخهاي‌ دينداري‌ دروني‌ درنظر گرفته‌ مي‌شد. ترجمه‌هاي‌ عربي‌ اين‌ مواد بر نامناسب‌ بودن‌ آنها صحه‌ گذارد و لذا اين‌ مواد براي‌ نسخة‌ عربي‌ مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ قابل‌ استفاده‌ نبودند.
    به‌ علاوه، نسخة‌ عربي‌ اين‌ مقياس‌ به‌ استانداردهاي‌ آماري‌ و روان‌سنجي‌ لازم‌ يک‌ مقياس‌ (اعتبار دروني) نيز نرسيد، و نمرات‌ آن‌ نيز در دانشجويان‌ کويتي‌ پراش‌ کمتري‌ را نشان‌ داد. تورسون‌ و همکارانش‌ اين‌طور نتيجه‌گيري‌ کردند که‌ شايد آزمودنيهاي‌ مسلمان، پرسشنامه‌ را به‌ صورتي‌ متفاوت‌ از آزمودنيهاي‌ غربي‌ درک‌ مي‌کنند.

    + مرجان اوقانيان 
    در مجموع، اين‌ مطالعه‌ نشان‌ داد که‌ نمرات‌ به‌ دست‌ آمده‌ از دانشجويان‌ کويتي، به‌ طور معناداري‌ در مقياس‌ دينداري‌ دروني، بالاتر از نمرات‌ به‌ دست‌ آمده‌ از دانشجويان‌ امريکايي‌ بود. اين‌ نتيجه‌ از آن‌ جهت‌ که‌ دانشجويان‌ امريکايي‌ احتمالاً‌ داراي‌ فرهنگي‌ بيشتر کثرت‌گرايانه‌ و کمتر ديني‌ هستند، قابل‌ پيش‌بيني‌ به‌ نظر مي‌رسد.
    در تحقيق‌ ديگري‌ وايلد و جوزوف‌ (1997)(63) به‌ منظور ساخت‌ مقياس‌ «بازخورد مسلمانان‌ به‌ دين» بر روي‌ دانشجويان‌ مسلمان‌ دانشگاه‌ انگلستان‌ کار کردند. اين‌ مقياس‌ از 14 ماده‌ تشکيل‌ شده‌ است. از جمله: «اسلام‌ به‌ من‌ کمک‌ مي‌کند تا به‌ زندگي‌ بهتري‌ دست‌ يابم»، «من‌ فکر مي‌کنم‌ که‌ قرآن‌ در زندگي‌ مدرن‌ امروز نيز کاربرد دارد»، و «من‌ معتقدم‌ که‌ خداوند به‌ دعاهاي‌ من‌ گوش‌ مي‌کند». اين‌ مقياس‌ با موفقيت‌ استانداردهاي‌ آماري‌ لازم‌ را کسب‌ کرد و به‌ اعتبار دروني‌ خوبي‌ نيز دست‌ يافت. نمرات‌ ميانگين، با حداکثر نمرة‌ ممکن‌ در اين‌ مقياس‌ خيلي‌ فاصله‌ نداشت، اما به‌ هر حال‌ مقدار پراش‌ لازم‌ در پاسخها قابل‌ مشاهده‌ بود.

    نمرات‌ بالا در اين‌ مقياس‌ سطوح‌ پايين‌تري‌ از روان‌ گسسته‌ خويي(64) را پيش‌بيني‌ مي‌کرد. روان‌ گسسته‌خويي‌ يکي‌ از ابعاد شخصيتي‌ است‌ که‌ براساس‌ رفتار تکانشي، ضد اجتماعي‌ و پرخاشگرانه‌ مشخص‌ مي‌گردد. بنابراين، اين‌ نتايج‌ بر ارتباط‌ ايمان‌ مسلمين‌ و کنش‌وري‌ روان‌شناختي‌ سالم‌ تأکيد مي‌کند. به‌ علاوه، مقياس‌ «بازخورد مسلمين» با مقياس‌ جامعه‌پسندي‌ نيز همبستگي‌ مثبت‌ دارد. ولي‌ تحليلهاي‌ آماري‌ نشان‌ داد که‌ عامل‌ جامعه‌پسندي‌ ارتباط‌ باورهاي‌ مسلمين‌ و روان‌ گسسته‌خويي‌ پايين‌ را به‌ طور کامل‌ تبيين‌ نمي‌کند.
    چنين‌ مطالعاتي‌ چه‌ معنا و مصداقي‌ دارند؟ به‌ خصوص‌ مطالعات‌ وايد و جوزف‌ بر رابطة‌ بين‌ باورهاي‌ مسلمين‌ و کنش‌وري‌ روان‌شناختي‌ سالم، حداقل‌ در نمونه‌هايي‌ از کشورهاي‌ غيرمسلمان، تأکيد مي‌کند. همچنين‌ به‌ نظر مي‌رسد که‌ روش‌ آنها براي‌ ساخت‌ يک‌ مقياس‌ مناسب‌ از نظر روان‌سنجي‌ بيشتر از تلاشهاي‌ مشابه‌ در اين‌ زمينه‌ - مانند تلاشهاي‌ تورسون‌ و ديگران‌ براي‌ ترجمه‌ کردن‌ مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ به‌ زبانهاي‌ ديگر - اميدوارکننده‌ است. البته‌ نمي‌توان‌ از اين‌ امر مطمئن‌ بود، زيرا مقياس‌ «بازخورد مسلمين‌ به‌ دين» به‌ زبان‌ انگليسي‌ نوشته‌ شده‌ و در انگلستان‌ به‌ اجرا درآمده‌ است. در چنين‌ مطالعاتي‌ ساخت‌ مقياسهايي‌ که‌ پراش‌ لازم‌ در پاسخها را ايجاد مي‌کنند ضرورت‌ دارد. يک‌ مقياس‌ خوب‌ روان‌شناختي‌ بايستي‌ دامنه‌اي‌ از واکنشها را به‌ وجود آورد و بدين‌ وسيله‌ تفاوتهاي‌ فردي‌ را تبيين‌ کند.

    تنها در اين‌ حالت‌ است‌ که‌ مي‌توان‌ ارتباط‌ باورهاي‌ ديني‌ با ديگر سازه‌هاي‌ روان‌شناختي‌ را بررسي‌ کرد. با توجه‌ به‌ اين‌ عقيده‌ که‌ اسلام‌ تمايزي‌ بين‌ ابعاد روحاني‌ و سکولار قائل‌ نيست‌ (موقرابي، 1995، ص‌ 72)، به‌ نظر مي‌رسد که‌ باورهاي‌ ديني‌ در فرهنگ مسلمين‌ قوي‌تر و داراي‌ پراش‌ کمتري‌ نسبت‌ به‌ جوامع‌ غربي‌ باشد. در واقع، تورسون‌ و ديگران‌ و وايد و جوزف‌ سطوح‌ بالاتري‌ از تعهد ديني‌ را در نمونه‌هاي‌ مسلمان‌ به‌ طور تطبيقي‌ مشاهده‌ کردند. بر اين‌ اساس، ساخت‌ و توسعة‌ مقياسهايي‌ که‌ تعهد و ايمان‌ ديني‌ مسلمين‌ را به‌ نحوه‌ مطلوبي‌ بسنجند ضرورت‌ داشته‌ و نيازمند مطالعات‌ بيشتر است.

    ‌‌‌نتيجه‌گيري
    اين‌ تنها مطالعات‌ تئوريک‌ و تجربي‌ هستند که‌ مي‌توانند مجوز به‌ کارگيري‌ روي‌آورد آلپورت‌ را براي‌ گسترش‌ روان‌شناسي‌ دين‌ در جوامع‌ مسلمين‌ صادر کنند. اما در عين‌ حال، براساس‌ بررسي‌ برخي‌ از متون‌ ديني‌ - عرفاني‌ مسلمين‌ و مطالعات‌ تجربي‌ انجام‌ شده‌ به نظر مي‌رسد که‌ به‌ کارگيري‌ اين‌ روي‌آورد با درنظرگرفتن‌ زمينه‌هاي‌ ايدئولوژيک‌ امکان‌پذير است، اما اين‌ امکان‌ محدوديت‌ دارد.
    زيربناي‌ مفهومي‌ و نظريي‌ که‌ زمينه‌ساز عيني‌سازي‌ يک‌ نوع‌ دينداري‌ و ساخت‌ مقياس‌ براي‌ آن‌ است، بدون‌ شک‌ در الگوي‌ ارتباطي‌ دينداري‌ با ديگر سازه‌هاي‌ روان‌شناختي‌ نقش‌ دارد. براي‌ مثال، سخت‌ رويي‌ سازه‌ شخصيتي‌اي‌ است‌ که‌ پيامدهاي‌ جسمي‌ و روان‌شناختي‌ مثبتي‌ دارد (قرباني، 1996). کوباسا و همکارانش‌ (1983) ارتباطي‌ منفي‌يي‌ بين‌ سخت‌رويي‌ و دينداري‌ - براساس‌ فراواني‌ حضور در کليسا - به‌ دست‌ آوردند. چنين‌ نتيجه‌اي‌ احتمالاً‌ از سطح‌ بالاي‌ سخت‌رويي‌ در اشخاص‌ ضد و يا غيرديندار ناشي‌ مي‌شود. اما در عين حال، ممکن‌ است‌ چنين‌ نتيجه‌اي‌ از زيربناي‌ مفهومي‌ و روش‌ سنجش‌ تعهد ديني‌ در اين‌ مطالعه‌ - فراواني‌ حضور در کليسا- ناشي‌ شده‌ باشد. برپاية‌ پيشينة‌ پژوهشي‌ در دو حيطة‌ دينداري‌ دروني‌ و سخت‌رويي، به‌ نظرمي‌رسد که‌ در افراد ديندار، سخت‌رويي‌ با دينداري دروني‌ ارتباطي‌ مثبت‌ و با دينداري‌ بيروني‌ ارتباطي‌ معکوس‌ داشته‌ باشد. از اين‌ روي‌ مطالعات‌ آينده‌ بايستي‌ دربارة‌ چنين‌ پديده‌اي‌ نيز جستار کنند.
    چنين‌ مطالعاتي‌ در گسترش‌ روان‌شناسي‌ دين، در هر فرهنگ‌ و ديني‌ راهگشا به‌ نظر مي‌رسد. البته‌ همان‌گونه‌ که‌ ذکر شد بايستي‌ در نظر داشت‌ که‌ استفاده‌ از آزمودنيهاي‌ مسلمان‌ براي‌ بررسي‌ سخت‌رويي‌ و ديگر ساختارهاي‌ روان‌شناختي‌ نيازمند توجه‌ به‌ تأثير احتمالي‌ زمينه‌ ايدئولوژيک‌ است. در بررسي‌ تجربي‌ چنين‌ سازه‌هايي، پژوهشگران‌ مسلمان‌ هم‌ در گسترش‌ و تحول‌ روان‌شناسي‌ دين‌ در مفهومي‌ عام، و هم‌ روان‌شناسي‌ دين‌ مسلمين‌ در مفهومي‌ خاص‌ نقش‌ خواهند داشت‌ و درک‌ تجربي‌ ايمان‌ ديني‌ مسلمين‌ و توجه‌ به‌ زمينه‌هاي‌ کاربردي‌ آن‌ را امکان‌پذير مي‌سازند. چنين‌ مطالعاتي‌ ممکن‌ است‌ در فراسوي‌ فرهنگ‌ و کشورهاي‌ مسلمان‌ نيز مصداق‌ پيدا کند. براي‌ مثال، ورتينگتون‌ و همکارانش‌ (1996) در بازبيني‌ مطالعات‌ درخصوص‌ روان‌ درماني‌ و دين، اظهار مي‌دارند که‌ گسترش‌ تعداد مسلمانان‌ در ايالات‌ متحده‌ ضرورت‌ ارائة‌ يک‌ تئوري‌ درخصوص‌ مشاوره‌ و روان‌درماني‌ مسلمين‌ را مورد تأکيد قرارمي‌دهد. در حال‌ حاضر، در اين‌ زمينه‌ نه‌ نظريه‌اي‌ وجود دارد و نه‌ پژوهشي‌ انجام‌ شده‌ است‌ (ص‌ 479). بر اين‌ اساس، ممکن‌ است‌ پژوهشگران‌ مسلمان‌ به‌کارگيري‌ روي‌آورد آلپورت‌ را براي‌ نظريه‌پردازي‌ و پژوهش‌ درخصوص‌ روان‌شناسي‌ دين‌ مسلمين‌ مناسب‌ بدانند.

    ‌‌پي‌نوشتها

    نام : مرجان خانوادگي : اوقانيان

    + مرجان اوقانيان 
    با وجود اين، چنين‌ چيزي‌ به‌ صورتي‌ پايدار قابل‌ مشاهده‌ نبود و حضور تعداد زيادي‌ از افراد ديندار نامتمايز، نتايج‌ را مشخصاً‌ غيرقابل‌ پيش‌بيني‌ مي‌ساخت. در واقع، بين‌ تعداد افراد ديندار نامتمايز در يک‌ نمونه، و شکست‌ پژوهش‌ در دستيابي‌ به‌ نتايج‌ پيش‌بيني شده‌ ارتباط‌ وجود دارد (موريس(41)، هود، و واتسن، 1989).
    در مطالعة‌ ديگري، توانايي‌ مقياس‌ دينداري‌ دروني‌ در پيش‌بيني‌ افسردگي‌ کمتر، هنگامي‌ ملموس‌تر شد که‌ درصد افراد با دينداري‌ دروني‌ بيشتر شود (واتسن‌ و همکاران،a 1989
    ). به‌طور خلاصه، تفسير داده‌هاي‌ پژوهش‌ درخصوص‌ جهت‌گيري‌ ديني، نيازمند آگاهي‌ از نوع‌ دينداري‌ آزمودني‌هاي‌ تحقيق‌ است.

    ‌‌ارزشهاي‌ متعارض‌ بين‌ دين‌ و روان‌شناسي‌
    2. دومين‌ پيچيدگي‌ و مشکل‌ مرتبط‌ با روش‌ تحقيقي‌ آلپورت، بر تعارض‌ احتمالي‌ ارزشهاي‌ حاکم‌ بر روان‌شناسي‌ معاصر، و ارزشهاي‌ اديان‌ سنتي‌ متمرکز است. بنابراين، مقياسهاي‌ روان‌ شناختي‌ ممکن‌ است‌ شامل‌ موادي‌ باشند که‌ پيدا و يا پنهان‌ در برابر ايمان‌ ديني‌ سوگيري‌ داشته‌ باشند. مثلاً‌ روان‌شناسان‌ انساني‌نگر، از خودشکوفايي‌ به‌ عنوان‌ سلامت‌ رواني‌ آرماني‌ يادمي‌کنند و بهزيستي‌ فرد را مهمتر از بهزيستي‌ جامعه‌ مي‌دانند. برخي‌ از محققان‌ معتقدند که‌ چنين‌ مفروضه‌اي‌ به‌ افزايش‌ خودمحوري(42) مي‌انجامد (والاچ(43) و والاچ، 1983) و اين‌ امر با باورهاي‌ ديني‌ سنتي‌ عميقاً‌ ناسازگار است‌ (ويتز(44)، 1977). در واقع، يک‌ پرسشنامه‌ خود شکوفايي‌ فرض‌ مي‌کند که‌ افراد خودشکوفا در مقام‌ پاسخ‌ به‌ پرسشنامه، جملاتي‌ نظير «من‌ عميقاً‌ ديندارم» را نفي‌ مي‌کنند (واتسن‌ و همکاران، 1989).
    چنين‌ مواردي‌ نشان‌ مي‌دهد که‌ براساس‌ برخي‌ مفروضات‌ و تئوريهاي‌ روان‌شناسي، دينداريهاي‌ سنتي‌ بنابه‌ تعريف‌ پديده‌هايي‌ ناسالم‌اند. اين‌ مسئله‌ مثال‌ آشکاري‌ از سوگيري‌ روان‌شناسي‌ معاصر در مقابل‌ افراد ديندار است، و اين‌ سوگيريها در ديگر مقياسهاي‌ روان‌شناختي، ماهيتي‌ ظريفتر و پنهان‌تر دارند.

       1   2      >