نمرات بالا در اين مقياس سطوح پايينتري از روان گسسته خويي(64) را پيشبيني ميکرد. روان گسستهخويي يکي از ابعاد شخصيتي است که براساس رفتار تکانشي، ضد اجتماعي و پرخاشگرانه مشخص ميگردد. بنابراين، اين نتايج بر ارتباط ايمان مسلمين و کنشوري روانشناختي سالم تأکيد ميکند. به علاوه، مقياس «بازخورد مسلمين» با مقياس جامعهپسندي نيز همبستگي مثبت دارد. ولي تحليلهاي آماري نشان داد که عامل جامعهپسندي ارتباط باورهاي مسلمين و روان گسستهخويي پايين را به طور کامل تبيين نميکند.چنين مطالعاتي چه معنا و مصداقي دارند؟ به خصوص مطالعات وايد و جوزف بر رابطة بين باورهاي مسلمين و کنشوري روانشناختي سالم، حداقل در نمونههايي از کشورهاي غيرمسلمان، تأکيد ميکند. همچنين به نظر ميرسد که روش آنها براي ساخت يک مقياس مناسب از نظر روانسنجي بيشتر از تلاشهاي مشابه در اين زمينه - مانند تلاشهاي تورسون و ديگران براي ترجمه کردن مقياس دينداري دروني به زبانهاي ديگر - اميدوارکننده است. البته نميتوان از اين امر مطمئن بود، زيرا مقياس «بازخورد مسلمين به دين» به زبان انگليسي نوشته شده و در انگلستان به اجرا درآمده است. در چنين مطالعاتي ساخت مقياسهايي که پراش لازم در پاسخها را ايجاد ميکنند ضرورت دارد. يک مقياس خوب روانشناختي بايستي دامنهاي از واکنشها را به وجود آورد و بدين وسيله تفاوتهاي فردي را تبيين کند.
تنها در اين حالت است که ميتوان ارتباط باورهاي ديني با ديگر سازههاي روانشناختي را بررسي کرد. با توجه به اين عقيده که اسلام تمايزي بين ابعاد روحاني و سکولار قائل نيست (موقرابي، 1995، ص 72)، به نظر ميرسد که باورهاي ديني در فرهنگ مسلمين قويتر و داراي پراش کمتري نسبت به جوامع غربي باشد. در واقع، تورسون و ديگران و وايد و جوزف سطوح بالاتري از تعهد ديني را در نمونههاي مسلمان به طور تطبيقي مشاهده کردند. بر اين اساس، ساخت و توسعة مقياسهايي که تعهد و ايمان ديني مسلمين را به نحوه مطلوبي بسنجند ضرورت داشته و نيازمند مطالعات بيشتر است.
نتيجهگيرياين تنها مطالعات تئوريک و تجربي هستند که ميتوانند مجوز به کارگيري رويآورد آلپورت را براي گسترش روانشناسي دين در جوامع مسلمين صادر کنند. اما در عين حال، براساس بررسي برخي از متون ديني - عرفاني مسلمين و مطالعات تجربي انجام شده به نظر ميرسد که به کارگيري اين رويآورد با درنظرگرفتن زمينههاي ايدئولوژيک امکانپذير است، اما اين امکان محدوديت دارد.زيربناي مفهومي و نظريي که زمينهساز عينيسازي يک نوع دينداري و ساخت مقياس براي آن است، بدون شک در الگوي ارتباطي دينداري با ديگر سازههاي روانشناختي نقش دارد. براي مثال، سخت رويي سازه شخصيتياي است که پيامدهاي جسمي و روانشناختي مثبتي دارد (قرباني، 1996). کوباسا و همکارانش (1983) ارتباطي منفييي بين سخترويي و دينداري - براساس فراواني حضور در کليسا - به دست آوردند. چنين نتيجهاي احتمالاً از سطح بالاي سخترويي در اشخاص ضد و يا غيرديندار ناشي ميشود. اما در عين حال، ممکن است چنين نتيجهاي از زيربناي مفهومي و روش سنجش تعهد ديني در اين مطالعه - فراواني حضور در کليسا- ناشي شده باشد. برپاية پيشينة پژوهشي در دو حيطة دينداري دروني و سخترويي، به نظرميرسد که در افراد ديندار، سخترويي با دينداري دروني ارتباطي مثبت و با دينداري بيروني ارتباطي معکوس داشته باشد. از اين روي مطالعات آينده بايستي دربارة چنين پديدهاي نيز جستار کنند.چنين مطالعاتي در گسترش روانشناسي دين، در هر فرهنگ و ديني راهگشا به نظر ميرسد. البته همانگونه که ذکر شد بايستي در نظر داشت که استفاده از آزمودنيهاي مسلمان براي بررسي سخترويي و ديگر ساختارهاي روانشناختي نيازمند توجه به تأثير احتمالي زمينه ايدئولوژيک است. در بررسي تجربي چنين سازههايي، پژوهشگران مسلمان هم در گسترش و تحول روانشناسي دين در مفهومي عام، و هم روانشناسي دين مسلمين در مفهومي خاص نقش خواهند داشت و درک تجربي ايمان ديني مسلمين و توجه به زمينههاي کاربردي آن را امکانپذير ميسازند. چنين مطالعاتي ممکن است در فراسوي فرهنگ و کشورهاي مسلمان نيز مصداق پيدا کند. براي مثال، ورتينگتون و همکارانش (1996) در بازبيني مطالعات درخصوص روان درماني و دين، اظهار ميدارند که گسترش تعداد مسلمانان در ايالات متحده ضرورت ارائة يک تئوري درخصوص مشاوره و رواندرماني مسلمين را مورد تأکيد قرارميدهد. در حال حاضر، در اين زمينه نه نظريهاي وجود دارد و نه پژوهشي انجام شده است (ص 479). بر اين اساس، ممکن است پژوهشگران مسلمان بهکارگيري رويآورد آلپورت را براي نظريهپردازي و پژوهش درخصوص روانشناسي دين مسلمين مناسب بدانند.
پينوشتها
نام : مرجان خانوادگي : اوقانيان