• وبلاگ : كليد طلايي
  • يادداشت : عطسه
  • نظرات : 3 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + كيميا زارعان 

    2- بالغ – کودک

    اين هم وقتي است که يک طرف رابطه دارد با منطق‌اش حرف مي‌زند و مي‌خواهد تصميمات منطقي بگيرد اما طرف مقابل هي مي‌خواهد قضيه را عاطفي کند و با گريه‌کردن و لوس‌بازي و نازکشيدن، بازي را به نفع خودش تمام کند. مثلا تصور کنيد که آقاي شوهر دارد يک قضيه را براي زنش توضيح مي‌دهد و از او مي‌خواهد که در اين راه کمکش کند اما يک‌دفعه زن مي‌زند زير گريه و مي‌گويد که تو اصلا به فکر من نيستي و به من توجه نمي‌كني و الي آخر.

    3- بالغ – بالغ

    در اين رابطه هم ما و هم طرف مقابل‌مان منطقي هستيم و همه چيز مطابق منطق پيش مي‌رود و عاطفه دخالتي در رابطه ندارد. مثلا وقتي كه ما با استادمان در مورد يك مفهوم آماري حرف مي‌زنيم ، احتمال دارد اين بازي را راه انداخته باشيم.

    4- والد – کودک

    تا حالا هر دو طرف بخش‌هاي مشابه شخصيت‌شان را مي‌گذاشتند وسط اما امان از وقتي که يک نفر يک بخش از شخصيت‌اش و ديگري يک بخش ديگر را مي‌آورد توي ميدان. در رابطه والد- کودک، يک طرف رابطه، نقش پدر و مادر را بازي مي‌کند و نفر ديگر مي‌رود در لاک کودکي‌اش. در بدترين حالتش (و متاسفانه رايج‌ترين‌اش) والد جنبه سختگيرش را مي‌آورد وسط و هي امر و نهي مي‌کند و کودک بخش سازگارش را و هي مي‌گويد (چشم، چشم، شما درست مي‌فرماييد).

    اما رابطه والد- کودک هميشه اين‌قدر هم وحشتناک نيست؛ کافي است که والد جنبه حمايت‌گرش را وارد کند و (کودک) طرف مقابل، خودش را لوس کند. در اين حالت چيزي شکل مي‌گيرد که (اريک برن) اسمش را گذاشته (نوازش) و معتقد است که همه ما آدم‌ها به نوازش‌کردن و نوازش‌شدن احتياج داريم.

    5- بالغ – والد

    اين رابطه هم خيلي رايج است؛ يعني وقتي يک طرف دارد با منطق رفتار مي‌کند يا حرف مي‌زند اما طرف مقابل شروع مي‌کند به انتقادهاي سختگيرانه، خنديدن و مسخره‌کردن. مثلا تصور کنيد يک نفر دارد سخنراني مي‌کند که يکدفعه يک نفر از وسط جمع شروع مي‌کند به بلند بلند خنديدن و انتقاد‌کردن و مسخره‌کردن سخنران.

    6- والد – والد

    در بازي والد- والد هر دو طرفمان مي‌خواهيم ژست يک بزرگسال چيزفهم را بگيريم. اگر والد حمايت کننده‌مان وسط باشد، مثالش مي‌شود حرف زدن درمورد آب و هوا و تاييد همديگر و گفتن (به به! به به!) به هم. اما خدا نکند والد کنترل‌کننده بيايد وسط؛ آن وقت است که دعوا شروع مي‌شود و هرکس مي‌خواهد حرف‌هاي خودش را به کرسي بنشاند. همه مي‌روند در نقش پدر و مادر سختگير گذشته