2- بالغ – کودک
اين هم وقتي است که يک طرف رابطه دارد با منطقاش حرف ميزند و ميخواهد تصميمات منطقي بگيرد اما طرف مقابل هي ميخواهد قضيه را عاطفي کند و با گريهکردن و لوسبازي و نازکشيدن، بازي را به نفع خودش تمام کند. مثلا تصور کنيد که آقاي شوهر دارد يک قضيه را براي زنش توضيح ميدهد و از او ميخواهد که در اين راه کمکش کند اما يکدفعه زن ميزند زير گريه و ميگويد که تو اصلا به فکر من نيستي و به من توجه نميكني و الي آخر.
3- بالغ – بالغ
در اين رابطه هم ما و هم طرف مقابلمان منطقي هستيم و همه چيز مطابق منطق پيش ميرود و عاطفه دخالتي در رابطه ندارد. مثلا وقتي كه ما با استادمان در مورد يك مفهوم آماري حرف ميزنيم ، احتمال دارد اين بازي را راه انداخته باشيم.
4- والد – کودک
تا حالا هر دو طرف بخشهاي مشابه شخصيتشان را ميگذاشتند وسط اما امان از وقتي که يک نفر يک بخش از شخصيتاش و ديگري يک بخش ديگر را ميآورد توي ميدان. در رابطه والد- کودک، يک طرف رابطه، نقش پدر و مادر را بازي ميکند و نفر ديگر ميرود در لاک کودکياش. در بدترين حالتش (و متاسفانه رايجتريناش) والد جنبه سختگيرش را ميآورد وسط و هي امر و نهي ميکند و کودک بخش سازگارش را و هي ميگويد (چشم، چشم، شما درست ميفرماييد).اما رابطه والد- کودک هميشه اينقدر هم وحشتناک نيست؛ کافي است که والد جنبه حمايتگرش را وارد کند و (کودک) طرف مقابل، خودش را لوس کند. در اين حالت چيزي شکل ميگيرد که (اريک برن) اسمش را گذاشته (نوازش) و معتقد است که همه ما آدمها به نوازشکردن و نوازششدن احتياج داريم.
5- بالغ – والد
اين رابطه هم خيلي رايج است؛ يعني وقتي يک طرف دارد با منطق رفتار ميکند يا حرف ميزند اما طرف مقابل شروع ميکند به انتقادهاي سختگيرانه، خنديدن و مسخرهکردن. مثلا تصور کنيد يک نفر دارد سخنراني ميکند که يکدفعه يک نفر از وسط جمع شروع ميکند به بلند بلند خنديدن و انتقادکردن و مسخرهکردن سخنران.
6- والد – والد
در بازي والد- والد هر دو طرفمان ميخواهيم ژست يک بزرگسال چيزفهم را بگيريم. اگر والد حمايت کنندهمان وسط باشد، مثالش ميشود حرف زدن درمورد آب و هوا و تاييد همديگر و گفتن (به به! به به!) به هم. اما خدا نکند والد کنترلکننده بيايد وسط؛ آن وقت است که دعوا شروع ميشود و هرکس ميخواهد حرفهاي خودش را به کرسي بنشاند. همه ميروند در نقش پدر و مادر سختگير گذشته