بالغ درون
(بالغ) بخش بهاصطلاح عاقل شخصيت ماست؛ بخشي که تصميمهاي منطقي ميگيرد، اطلاعات را پردازش ميکند، با ديگران رابطه محترمانه برقرار ميکند و کلا واقع گراست. ما اوقاتي که داريم مثل بچه آدم يک بحث منطقي را با ديگران راه مياندازيم، به بخش بالغ درونمان راه دادهايم. آدمهايي که به منطقي بودن مشهور هستند، به بالغ درونشان خيلي راه ميدهند.
والد درون
هرچه پيشداوري، تعصبات و باورهاي خشک در کله مبارک شماست، براي همين والد درونتان است. تمام بايد و نبايدها و دستورالعملهاي بيچون و چراي وجودتان از جانب والددرون صادر ميشود. والد درون هم در رابطه با خود آدم و هم در رابطه با ديگران 2تا کار ميتواند انجام دهد؛ اولي اين است که کنترل کند؛ يعني اينکه هي به آدم سخت بگيرد، اذيت کند و گير بدهد. اما والد دوم برعکس است؛ يعني اينکه از تو و تصميماتات حمايت كرده و تو را نوازش ميکند.اين 2تا کار دقيقا کارهايي هستند که همزمان والدين ما در زندگي واقعيمان درمورد ما انجام ميدهند و براي همين اريک برن اسمش را گذاشته والد درون. يادتان باشد آدمهايي که عزتنفس پاييني دارند و از خودشان هم بدشان ميآيد، به اين والد کنترلکنندهشان خيلي راه دادهاند.
كودك، بالغ و والد در رابطههاي اجتماعي
حالا سؤال اين است که اين کودک، بالغ و والد به چه دردي ميخورند. اولي - كه در صفحه قبل توضيح داديم- اين بود که بعضي از انواع شخصيت را ميتوان با آن توجيه کرد. دوم اينکه کلا اريک برن ميگويد آدم بهتر است در شرايط مختلف به تمام جنبههاي شخصيتاش راه دهد و سوم هم اينکه اين سه بخش از شخصيت ميتواند ما را در درک روابط انساني کمک کند. چطور؟ اريک برن ميگويد وقتي که 2 تا آدم رو بهروي هم قرار ميگيرند، انگار دو شخصيت 3 بخشي روبهروي هم قرار گرفتهاند.
هر کسي يک جنبه از اين سه بخش را وارد رابطه ميكند. او ميگويد ما در سادهترين شکل ميتوانيم 6 نوع رابطه اجتماعي داشته باشيم:
- کودک – کودک
وقتي که شما داريد با دوستان آب بازي ميکنيد ، وقتي که شروع ميکنيد به تعريف جوک و اساماس خواندن براي همديگر و وقتي با هم شوخيهاي پاستوريزه ميفرماييد، داريد وارد يك رابطه کودک – کودک ميشويد.
2- بالغ – کودک