• وبلاگ : كليد طلايي
  • يادداشت : واژه ها
  • نظرات : 1 خصوصي ، 30 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مرجان اوقانيان 
    البته، به‌ زعم‌ وي‌ همة‌ دينداريها از عدم‌ بلوغ‌ روان‌شناختي‌ - يعني‌ از مشکلات‌ جسماني، تمايلات‌ خودمحورانه، تفسيرهاي‌ کودکانه‌ و ... - ريشه‌ گرفته‌اند؛ اما آلپورت‌ معتقد است‌ که‌ احساسات‌ ديني‌ مي‌توانند در فرآيند تحول‌ خود بر چنين‌ ريشه‌هاي‌ نابالغانه‌اي‌ غلبه‌ يابند و برانگيزه‌هايي‌ که‌ از آنها سرچشمه‌ گرفته‌اند چيره‌ شوند (ص‌ 72). با وقوع‌ چنين‌ پديده‌اي، دين‌ «انگيزة‌ برتر» در زندگي‌ فرد مي‌شود. به‌ عبارت‌ ديگر، احساسات‌ ديني‌ به‌ يک‌ کنش‌وري‌ خودمختار در چارچوب‌ شخصيت‌ دست‌ مي‌يابند (ص‌ 72).
    آلپورت‌ توضيح‌ مي‌دهد که‌ احساسات‌ ديني‌ بالغانه‌ داراي‌ پيچيدگي‌ و غناي‌ مفهومي(9) (با مؤ‌لفه‌هاي‌ به‌ خوبي‌ تمايز يافته‌ و مشخص) هستند. علاوه‌ بر اين، ايمان‌ بالغانه‌ با ثبات‌ اخلاقي‌اي‌ همراه‌ است‌ که‌ فلسفة‌ جامعي‌ براي‌ زندگي‌ عرضه‌ مي‌کند، و به‌ سمت‌ يک‌ الگوي‌ توحيد يافتة‌ هماهنگ(10) سازمان‌بندي‌ مي‌شود، و در نهايت‌ باورهايي‌ راه‌گشا(11) را به‌ فرد پيشکش‌ مي‌کند. منظور از باورهاي‌ راه‌گشا، فرضيات‌ کارامد در عرصة‌ حيات‌ است‌ که‌ امکان‌ عمل‌ در شرايط‌ مبهم‌ و ترديد آميز را فراهم‌ مي‌سازد.
    بيشتر تحقيقات‌ بعدي‌ آلپورت‌ صرف‌ ساخت‌ پرسشنامه‌اي‌ براي‌ سنجش‌ دينداري‌ بالغانه‌ و نابالغانه‌ شد. چنين‌ ابزاري‌ امکان‌ بررسي‌ علمي‌ اَشکال‌ متمايز تعهد ديني‌ را فراهم‌ مي‌کند. در راستاي‌ چنين‌ هدفي، آلپورت‌ و راس(12) (1967) به‌ ابداع‌ دو مقياس‌ جهت‌گيري‌ ديني‌ پرداختند. مقياس‌ «دينداري‌ بيروني» با هدف‌ ارزيابي‌ آنچه‌ آلپورت‌ قبلاً‌ تحت‌ عنوان‌ دينداري‌ نابالغانه‌ شرح‌ داده‌ بود، طرح‌ريزي‌ شد. افراد با يک‌ جهت‌گيري‌ دينداري‌ بيروني، به‌ لحاظ‌ نظري، داراي‌ باورهاي‌ ديني‌اي‌ هستند که‌ فقط‌ اهدافي‌ ابزاري‌ دارند. با چنين‌ انگيزه‌اي، دين‌ ابزار ارضاي‌ نيازهاي‌ اولية‌ فرد خواهد بود. يعني‌ به‌ تعبير متألهانه‌ ديندار «بيروني» به‌ سمت‌ خداوند مي‌رود بدون‌ آنکه‌ خود را فراموش‌ کند (آلپورت‌ و راس، ص‌ 434).
    شواهد جهت‌گيري‌ دينداري‌ بيروني‌ احتمالاً‌ زماني‌ آشکار مي‌شود که‌ فرد با چنين‌ جملاتي‌ موافق‌ باشد: «کليسا مکان‌ مناسبي‌ براي‌ شکل‌گيري‌ روابط‌ خوب‌ اجتماعي‌ است» يا «آنچه‌ دين‌ براي‌ فرد دارد، آرامشي‌ است‌ که‌ هنگام‌ غم، بدبختي‌ و مصيبت‌ بر فرد حاکم‌ مي‌شود». يا جمله‌اي‌ نظير «يکي‌ از دلايلي‌ که‌ عضو کليسا شده‌ام‌ اين‌ است‌ که‌ اين‌ عضويت‌ به‌ تثبيت‌ فرد در جامعه‌ کمک‌ مي‌کند». در تمامي‌ اين‌ جملات‌ و ديگر مواد مقياس‌ دينداري‌ بيروني، دين‌ در واقع‌ به‌ صورت‌ ابزاري‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ اهداف‌ و ارزشهاي‌ برتر از دين‌ انگاشته‌ شده، همچون‌ مقابله‌ با مشکلات‌ و يا پيشرفت‌ در زندگي. در حقيقت‌ ماهيت‌ يک‌ انگيزة‌ دينداري‌ بيروني‌ ممکن‌ است‌ در موادي‌ چون‌ «اگرچه‌ به‌ دينم‌ معتقدم، اما احساس‌ مي‌کنم‌ چيزهاي‌ با اهميت‌ بيشتري‌ نيز در زندگي‌ وجود دارد» خود را نشان‌ مي‌دهند. دينداري‌ بيروني‌ ابعاد غيرروحاني‌ و سکولار زندگي‌ را براي‌ فرد مقدم‌تر از ابعاد روحاني‌ و الهي‌ آن‌ مي‌نمايد.