تعريف
انگيزش (Motivation) بستگي به مفاهيم نظري روان شناسي دارد. در واقع تعريف يک روان شناس از انگيزش به ديدگاه او بستگي دارد.
فرويد ، کتل ، مورفي ، هب و... تعارفي را در مورد انگيزش ارائه کردهاند، اما در يک جمعبندي کلي ميتوان انگيزش را به صورت «
مجموع متغيرهاي پيچيده ارگانيزمي و محيطي که کنش آنها به فعاليت عمومي و جهتدار احساس و رفتار منجر ميشود.» تعريف کرد.
جايگاه انگيزش در روان شناسي
«
روان شناسي انگيزش » جايگاه مهمي در روان شناسي دارد و چنين استنباط ميگردد که روانشناسي انگيزش با مسائل و پديدههايي سر و کار دارد که کل روانشناسي با آن روبرو است. با کمي دقت ميتوان دريافت که براي پژوهشگران مسائل اساسي عبارتند از اينکه:
چرا رفتار خاصي پديد ميآيد؟ چرا رفتار هدفدار است؟ چرا رفتار به صورت پيوسته و متناوب اتفاق ميافتد؟ و...
اين سوالها و مسائل باعث پديدآيي نظريههاي گوناگوني شده است. برخي از آنها عبارتند از:
نظريه غريزه (Instinet Theory) ،
نظريه سايق (Drive Theory) ،
نظريه انتظار _ ارزش (Expectancy _ Value Theory) و
نظريه نيازها (Needs Theory)
موضوعات مورد توجه در روان شناسي انگيزش
انگيزش ، مسائل مختلفي را دربرميگيرد.
چندين نظام انگيزشي انسانها را در تلاش مداوم براي رفع حالتهاي ناخوشايند ميديدند، نظير « فرويد» که انسان را در يک ميدان نبرد دائمي با
نيروهاي جنسي و پرخاشگري ميديد. در اين حال چندين نظام انگيزشي ، انسانها را موجوداتي
کنجکاو ، هيجان خواه ، با هدف و برنامه و تلاشگر در نظر ميگيرد. با اين حال آنها تا حدودي درست هستند و نه کاملا درست يا غلط. بنابراين انگيزش مسائل مختلفي را دربرميگيرد.
انگيزش يک فرآيند است.
انگيزش فرآيندي پويا است و نه ايستا. خيلي از انگيزهها (و نه همه آنها) از يک فرآيند چهار مرحلهاي «
پيش بيني ، برانگيختگي ، عملرفتاري و پيامد» پيروي ميکنند. در مدت پيش بيني ، فرد انتظار پيدايي انگيزه را دارد. ويژگي آن وجود يک حالت محروميت و تمايل به هدف است. در مدت برانگيختگي ، محرک دروني يا بيروني انگيزه را تحريک نموده و به رفتار جهت ميدهد. در مدت عمل رفتاري ، فرد براي نزديک شدن يا دور شدن از شي هدف انگيز ، به رفتار هدفگرا ميپردازد. در مدت پيامد ، فرد پيامدهاي سيري يا اشباع انگيزه (فروکشي انگيختگي) را تجربه ميکند.
انگيزش يا خودگردان است يا محيطي.
هنگامي که رفتار توسط نيروهاي دروني (نظير خستگي ،
کنجکاوي و...) برانگيخته شده باشد، خود گردان است.
انگيزش خودگردان معمولا از گرايشها ، نيازها و واکنشهاي فردي به رفتار شخص ناشي ميشود. در مقابل زماني که رفتار توسط نيروهاي بيروني (نظير پول يا جايزه و...) برانگيخته ميشود، به صورت محيطي است. انگيزشي که توسط محيط کنترل ميشود، از پيامدهاي مصنوعي و بيروني رفتار ناشي ميشود.
تغيير شدت انگيزه در طول زمان
انسانها در هر لحظه معين چندين انگيزه را تجربه ميکنند. اغلب يک انگيزه نسبتا نيرومند است، در حاليکه ساير انگيزهها در درجه دوم قرار دارند و نيرومندترين انگيزه بيشترين تاثير را بر رفتار دارد. اگرچه انگيزههاي نسبتا درجه دو فورا رفتار را تحت تاثير قرار نميدهند، ولي ما مجموعهاي از اين انگيزهها را که در نهايت ميتوانند درجه يک شوند (وارد جريان تاثيرگذاري بر رفتار شوند)، در سر ميپرورانيم.
سلسله مراتبي انگيزهها
برخي نظريهپردازان نظير
مزلو (Maslow) و
باک (Buck) انگيزههاي انسان را به صورت سلسلهمراتبي ارائه کردهاند. مزلو انگيزههاي انسان را در پنج طبقه اصلي « انگيزههاي (نيازهاي) فيزيولوژيک ، نيازهاي ايمني ، نياز به تعلق پذيري ، نياز به احترام و نياز به
خود شکوفايي» قرار داد. در حالي که باک آنها در پنج طبقه به گونهاي ديگر شامل «
غرايز ،
سايقهاي نخستين ،
سايقهاي اکتسابي ، هيجانها و
انگيزش شايستگي » طبقهبندي ميکند. فايده چنين ديدگاهي در اين است که به افراد اجازه ميدهد تا انگيزههاي بسيار متفاوت انسان را در يک شبکه واحد منسجم مربوط به هم طبقهبندي کند.
آگاهي انگيزهها در سطح ناهوشيار
انگيزههاي انسان ميتوانند آشکار و يا نه چندان آشکار ، توجيه شده يا توجيه نشده و
هوشيار يا
ناهوشيار (Unconscious) باشند. براي مثال تحقيقات نشان دادهاند که مردم در روزهاي آفتابي بيشتر لبخند ميزنند، در ماههاي تابستان بيشتر از ماههاي ديگر مرتکب اعمال پرخاشگري ميشوند و اگر @بيپولي را به صورت غير منتظره پيدا کنند، به احتمال بيشتري به يک غريبه کمک ميکنند. هر يک از اين موارد به دليل انگيزههايي هستند که فورا آشکار نخواهند شد.